ای دل بیا بدون هیاهو سـفر کنیم
در کوی عشق خدمتِ اهلِ نظر کنیم
آری توان به همّت پیران روزگار
بالا گرفته راه و ز پستی گذر کنیم
شوری به دل نباشد و شوقی اگر به سر
با من بگو چگونه گذر از خطر کنیم؟!
از پا نشسته ای زچه رو؟ چون که گنج را
باید ز بذر و خاک به همّت بِدَر کنیم
تا قامتت شکسته نبینم نگار من
هرگز مباد نزد ستم خم کمر کنیم
گفتم به نو گلی که دل از ما ربوده بود:
«آیا شود که با تو شبی را سحر کنیم؟»
گفتا: ز چشم زخم حسودان نه ایمنی ست
گفتم: به اِن یکاد حسد بی اثر کنیم
22 آبان 1386
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5