3 Stars

قلب تاریخ شدن رقصِ جنون می طلبد

ارسال شده در تاریخ : 19 اردیبهشت 1397 | شماره ثبت : H946243


نیـک بنگر کـه چه مردانه بـه خون غلتیـدند

عارفانی که ز شب تا به سحر کوشیدند

شـب بـه یلـدای سـتمبارگی اش مـی بالید

آن بساطِ شبِ یلدای ستـم برچـیدند

جان سپردند و نهادند همه هستـی خویش

لاله هایی کـه به گلبامِ دعا روئیدند

آنچه عطار به اندیشه گذر کرد[1]، کنون

سـالکانِ رهِ مقصـود به جان پوئیدند

حافظا، خیز و نگـر همّتِ هـر ذرّه ی عشـق

تابه سر چشمه خورشید چه سان کاویـدند[2]!

تا که عـالم شـود از بـوی دل آویزی مـست

بِه ز آهوی خُتن، نافه ی جان اَفریدند

نه گمان است نه پـندار، که از دولـتِ عشق

ساکنانِ حرم دوسـت خدا را دیـدند

از ثری تا به ثـریا هـمه کـوی خطر است

این چـنین راهِ خطر را شـهدا بگزیدند

قلب تاریخ شدن رقصِ جنون می طلبد

بحر خون بود و در آن دست فشان رقصیدند

طارقا خلوت معشوق، نه جای خرد است

گو به عشـاق تو این نکته، اگر پرسیدند

طارق خراسانی

[1] . هفت شـهر عـشق را عـطـار گـشت

ما هـنوز اندر خـم یک کـوچـه ایم

(مولوی)

[2] . ذره را تا نبـود همّـتِ عـالی حافظ

طالبِ چشـمه ی خورشـیدِ درخـشان نشود

(حافظ)

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 256 نفر 354 بار خواندند
حبیب اله نبی اللهی (21 /02/ 1397)   | ابوالقاسم کریمی (21 /02/ 1397)   | پرستش مددی (21 /02/ 1397)   | مسعود مدهوش (07 /05/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا