حاضرم شرط ببندم که تو برمیگردی
تو که با میل خودت روی به من آوردی
رفته بودی پی مرهم که برای دل من
سنگ باشی و صبوری کنی و همدردی
خوب فهمیدمت ای دوست تو هم مانند
خود من شوق نداری به غم شبگردی
چه توان گفت به دنیا که ندارد خیری
روزگاری که رسیده به خزان و زردی
بودنت نعمت خوبی است بیا و نگذار
کار و بارم که بیافتد به هر نامردی
تو نبودی که پیاپی نفسم بند آمد
تو همانی که دل پنجره را وا کردی
خواب دیدم که کسی در راه است
حاضرم شرط ببندم که تو برمیگردی
#سجاد_صادقی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 23 فروردین 1400 08:32
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
شهرام بذلی 23 فروردین 1400 08:53
قلمتان همواره نویسا
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 09:41
درود و خیر مقدم
ابیات موقوف المعانی قشنگی بود
عبدالرحمن حواشی 23 فروردین 1400 10:49
عالی
منصور آفرید 23 فروردین 1400 12:23
درود بر استاد گرامی
بسیار زیبا
امیر نادری 23 فروردین 1400 14:04
. درودی از جان و دل . .
. استاد گرامی . دیدی که بر می گردم ؟؟ و این غزل شیوا
. و زیبایت را بارها می خوانم و هر بار درسی نو می آموزم
. بسیار عااالی . . موفق و پیروز باشید
. .
علی مزینانی عسکری 23 فروردین 1400 16:06
سلام و عرض ادب
دستمریزاد
زیبا و دلنشین و غزلی به تمام
علیرضا علیدادی شمس ابادی 24 فروردین 1400 09:06
سلام ودرودم بر شما شاعر عزیز
اگر شعر منبعی در عشق عمیق است اگر شعر یک کلام آماده نباشد در هر دو جیبم
اگر شعرم بود از نای نفیرم
بدون اندیشه جاری میگشت بر قلب حصین مهر خواننده ای لمس کرد چنین را
بدان برمیگردد شعری که حق باشد چشم حقبین را بدان نیست نبوده نام مفلوک در این کلام باقی بماند
اگر اکنون خود را قاضی مخاطب شهرت بخوانم ببخشم ولی این حرف دلم بود رسالت را باید در دل مردم بر طنین
انداخت محت وعشق وهمدلی وبرادری را از نو عزت هر مه جبین ساخت تاکه
هر فتنه شر وکمبود دشمنها را از زسمت حاکمان دور انداخت