هفته ی قَبلم شد و آمد دوباره شنبه ای ** شنبه ها رفت و ندارد بار برمن هفته ای !
یا رَب این هفته دگر خواهم ببندم برکمر** شال سعیی،آمده این دوره ی سُستی به سر
تا که اندیشه بیامد نخل دانش کاشتم ** یاد آن ساعت بخیر،خواب خوبی داشتم !
این گذشت و بازهم برما خدا ثابت نشد ** صد هُنرکرده کسی کاینجا بحق مُشرک نشد
درکلاس عشق وعرفان و ادب وارد شدیم ** شرح عرفان داد استاد و همه ناقد شدیم
چونکه ازعشق سخن میبُرد استا بر زبان ** جملگی احسنت گویان , نقد کردیم ناقدان
روز سختی بود از صبح تا به شب آموختیم ** بعد شام از خستگی سر بر مُتکا دوختیم
روز یک شنبه بیامد برشُدیم ازخواب ناز** روز را درسی نبودش، بلکه بود آواز و ساز
نصف گشتیم چون رسید صبح دوشنبه پیش ما ** نصف بودند درکلاس و نصف درخواب و صفا
باز می لرزد دل و دست و زبان دانی چرا؟! ** چونکه آمد وقت شیمی، آمده وقت بلا!
ظهر چون بربست رخت و خواست عصری در رسد ** فکر ناکردیم ما را خوابمان تا شب بَرَد!
شب قرارم بود که از درسم خورَم پیمانه ای ** آن شبم پُرکرد تا صبح بازی رایانه ای!
روز چون بنمود رُخ برمن تو گویی زهر بود ** زان سبب چون پا شُدم صُبحی نبود و ظهر بود!
خواندن شرح بدن را خواستم چون صبح رسد ** سال اتمامم شد ومن خوانده ام 10ازسه100!
لرزش اندر این دل ودست و زبان باشد شدید ** نابغه علت مجو،داریم شیمی با حمید !
صد خدا را شُکر، کان ساعت بخوبی بگذراند ** زان پَسَش هیچم به دست و پای لرزشها نماند
چونکه آمد وقت بازی و جمیعاً مُلعبیم! ** لیک با اندک اشاراتی نمودن،مُقنعیم
سرتکان دادن در آن تاریکی از بهر غنا ** خود دلیلی بهر استاد است: درک درسها!!
روز چارهفته آن روز خوشی وخستگی ** باز پایان یافت بآزادی پس پَربَستگی!
روزهای باقی هفته ببستم عهد سخت ** باشم اینجانب به نزد درس ،نی بر روی تخت
لیک این ایام بُگذشت همچو یک برق سریع ** همچنان طبق گذشته بودم از خواندن بَریء
خورده شرحی بود از سیمای کل هفته ام ** مخلص متن همین است : من از دست رفته ام...
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
حمیدرضا عبدلی 30 بهمن 1394 12:37
باسلام بسیار خوب سرودهاید موفق باشید
توحید ایرانی نژاد 30 بهمن 1394 14:37
خیلی ممنون نظر لطف شماست
علیرضا خسروی 30 بهمن 1394 15:21
درود بر شما
توحید ایرانی نژاد 30 بهمن 1394 16:15
عرض تشکر فراوان
نسرین قلندری 02 اسفند 1394 12:41
درود
ستاره اسفندیاری 12 اسفند 1394 09:18