در کوچه های شهر بزرگ ضجه میزنم
بر آن لباس کهنه تنم وصله میزنم
بوی غذای مطبخ که بر مشام من
با آن لبی که ترک کرده مزه میزنم
در ناز و نعمتی تو چه دانی ز حال من
اندوه گرفته تنم مژه میزنم
وقت گرسنگی و خواب روی خاک
بین خودم و شما پرده میزنم
آندم که از کنار من آرام بگذری
گه بر خودم و شما طعنه میزنم
فرقی میان من و تو خدا نکرد
عیب از کجا که چنان پرسه میزنم
تلخ است خاطرهی مرد بیصدا
ناظم قلم شکسته و بر صفحه میزنم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 26 شهریور 1400 09:48
درود بر شما
رضا کاظمی اردبیلی 26 شهریور 1400 15:02
درود بر شما شعرتان را خواندم
زیبا بود
حسین خیراندیش 26 شهریور 1400 20:46
درود و سپاس بابت حضور سبزتان
علی مزینانی عسکری 27 شهریور 1400 05:11
سلام و عرض ادب
بازهم مانند همیشه شعرتان و نگاه تان زیباست جناب استاد خیراندیش گرامی
دستمریزاد
حسین خیراندیش 28 شهریور 1400 21:16
سپاس از همراهی شما