"رفته سردار نفس تازه کند برگردد"
رفته مهمان سر سفره ی مادر گردد
لحظه ای داغ عطش را زلبش دور کند
مست یک جرعه زپیمانه کوثر گردد
رفته بالی بزند در حرم حضرت عشق
روی گنبد غزل ناب کبوتر گردد
گرچه در مسلخ عشاق پرش سوخته است
شوق پرواز زتنگی قفس پَر گردد
رفته تایید شود، نامهی او باید با
مُهر «او اهل بهشت است»معطر گردد
رفته سردار به دیدار علی شاه نجف
رسم عشق است به گِرد رُخ دلبر گردد
باید از او طلبد اذن نبردی دیگر
تا که با رُخصت او فاتح خیبر گردد
ذوالفقار دگری گیرد و با یاری خون
سبب خواری صد مرحب دیگر گردد
جان به کف گیرد و برگردد و ایثار کند
تا دگر مانع آتش زدن در گردد
کوفه کوفه همه جا پُر شده از مکر و ریا
باید او وقت سحر حامی حیدر گردد
رفته با ماه بنی هاشمیان شُور کند
تا مبادا رُخ زینب ز غمی تر گردد
باید این بار علمدار شود تا که مباد
هدف تیر بلا حنجراصغر گردد
رفته سردار که با آمدن عصر ظهور
یاور مهدی و فرمانده لشکر گردد
رفته سردار نفس تازه کند تا که ولی
هر زمان امر کند بی سر و پیکر گردد
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 اسفند 1398 23:49
مرتضی برخورداری 06 اسفند 1398 07:56
ممنون از لطف استاد ارجمند
علی رضایی پور مشیزی 10 اسفند 1398 09:09
احسنت
مجتبی جلالتی 08 فروردین 1399 09:06
عالی
خسرو فیضی 08 فروردین 1399 19:12
. با بهترین درودهایم
. استاد گرامی کلک هنرمندتان زیبا رقم زده است
.