3 Stars

مَََرو بمان

ارسال شده در تاریخ : 08 تیر 1395 | شماره ثبت : H943564

( مَرو بمان )

نگاه بَر نمیکَنی
درآسمان چه دیده ای
بینِ تو با ستاره ها
زمزمه هایِ بی صدا
به ماه و آن اشارها
تو را قسم به مادرم
مکُن شتاب
مَرو بمان مَرو بمان

ندیده بوده ام پدر
به عمرِ خود چنیـن تو را
به چهره ات نشسته است
شوقِ رسیدن وصال
لرزه فتاده بر تنـم زِ واهمـه
چهره یِ بی قرارِ تو
گشته شبیـهِ فاطمـه
فتاده بر دلم شرر
رها مکن چنیـن مـرا
مَرو بمان مَرو بمان

نِگَه کُنی به آسمـان
مینگری گَهی مرا
از سرِ شب نگاه خود
دوختـه ای به اختـران
ذکرِ تو است به زیرِ لب

«خدای من
رضایِ من رضای توست
به آرزوی خود رِسـَم
به سر رسیـده انتظار»

چه وعده ای که این چنیـن
کشَد به سویِ خود تـو را
مَرو بمان مَرو بمان

نظر به شهرِ کوفه کن
شهرِ پُر از رنگ و ریا
ابلیسانِ کوفیـان
نشسته اند کمیـنِ تو
نِگر بِرهنه خنجرَش
پوشیده در زیر عبـا
خون بـه دلم نَکـن بابا
مَرو بمان مَرو بمان

........حبیب رضایی رازلیقی

آخرین افطار را مولا در منزل دخترش ام کلثوم مهمان بود ام کلثوم متوجه رفتارهای غیر عادی پدرش میشود و می بیند
که پدر تمام شب را ذکر میگوید و به آسمان خیره شده و میخواهد مانع رفتن پدر شود . اما تقدیر این بود که علی ع آن صبح محراب مسجد کوفه را با خون گلگون نمیاید

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 261 نفر 387 بار خواندند
حمیدرضا عبدلی (09 /04/ 1395)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (09 /04/ 1395)   | حسن کریمی (09 /04/ 1395)   | حبیب رضایی رازلیقی (10 /04/ 1395)   | علیرضا خسروی (13 /04/ 1395)   |

رای برای این شعر
حمیدرضا عبدلی (09 /04/ 1395)  حسن کریمی (09 /04/ 1395)  حبیب رضایی رازلیقی (10 /04/ 1395)  علیرضا خسروی (13 /04/ 1395)  
تعداد آرا :4


نظر 8

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا