3 Stars

مادر

ارسال شده در تاریخ : 13 بهمن 1395 | شماره ثبت : H944629

من مادری را می شناسم
که در سه هزار کیلومتری خانه اش
در ساحل شنی
به مردی می گفت
تو جسد دختر پنج ساله ای را در ساحل ندیدی
مرواریدی بر موهایش بسته بودم
جورابش قرمز بود
کفشش قرمز بود
بعد ازآن روز
بعد از آن تاریکترین روز سال
آنمرد هر شب گریه میکرد
هر غروب برساحل مقدس
منتظر نشسته بود
او با خود فکر میکرد
چرا در سرزمین های مقدس
کسی به فکر بچه ها نبود
اما زمین امید دارد
قهرمانان زمین امید دارند
آنها گریه نخواهند کرد
آتش خلبانان الکلی
خاموش شد
هر آتش
ده روز زبانه میکشید
شهرهای مقدس خراب شد
قهرمانان زمین گریه نخواهند کرد
در دره ی ستارگان
همه ی قهرمانان جمع خواهند شد
تو را می بینیم درباران طلایی
بر کوههای طلایی وطن
در دره های طلایی
همه ی قهرمانان جمع خواهند شد
آنها گریه نخواهند کرد
طوفان حریف نمیشود بر یادها
ایستاده میمیریم در طوفانها
حسین شفیعی بیدگلی
تقدیم به کودکان مظلوم سوریه و افغانستان...که درجهالت های بشری فریاد رسی نداشتند و بشریت عزادار آنهاست.

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 183 نفر 254 بار خواندند
محمد جوکار (13 /11/ 1395)   | حمیدرضا عبدلی (14 /11/ 1395)   | علیرضا خسروی (14 /11/ 1395)   | حسین شفیعی بیدگلی (15 /11/ 1395)   | محمد مولوی (28 /06/ 1402)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (13 /11/ 1395)  حمیدرضا عبدلی (14 /11/ 1395)  علیرضا خسروی (14 /11/ 1395)  محمد مولوی (28 /06/ 1402)  
تعداد آرا :4


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا