سلام ای ماه وهم آلوده ی سرد زمستانی
حلول رنج هستی در عمیقِ جسم بی جانم
دلیل انکسار باور سبز صنوبرها
سلام ای انجماد حک شده در ذهن ویرانم
تو تلفیقِ شب و غم، با حضور لشکر دردی
تو ذات وحشی طوفان و بورانی و من تنها
در استبداد دستانت بدون حرف خواهم ماند
بزن بر بافه ی مویم تگرگ دست هایت را
به جای روسپیدی مو سپیدم کن که می دانم
سرآخر سهم من از تو فقط تصویر یک آه است
برقصان و بچرخان هستی ام را تنگ در مشتت
رهایی از تو مانند حدیث چاله و چاه است
زمستان زاده ام خونِ برودت در رگم جاریست
و مِه پیچیده دور پیکرم مانند یک پیچک
شعاعم را احاطه کرده ابری که دلش خون است
به رازآلودگی مشهور شد این قلعه ی کوچک
زمستان زاده ی بهمن نشینِ سال تشویشم
سلام ای ماه لبریز از ظرافتهای درک من
برویانم به وقت اولین روز از حلول خود
بمیرانم دقیقا در غروب هجده بهمن
مریم ناظمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 02 بهمن 1399 08:30
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
ناهید فتحی 02 بهمن 1399 12:02
عالی سروده اید با طبعی لطیف و معجزه کلمات در شعرتان هویداست موفق و مانا باشید
منصور آفرید 02 بهمن 1399 18:25
درود بر شما چقدر زیبا
دستمریزاد
فیروز رضائی 03 بهمن 1399 13:20
درود بر شما سرکارخانم ناظمی
عالی و زیبا
دست مریزاد
محمد رضا درویش زاده 04 بهمن 1399 08:24
درود
کاویان هایل مقدم 04 بهمن 1399 09:33
ترکیب شگفت انگیز واژگان در ریتمی دل انگیز
تبریک بانو
مهدی رستگاری 04 بهمن 1399 10:30
سلام و درود
شعر سرد و اثیری تان را خواندم و بهره بردم. امیدوارم در دعای آخرین بیت تجدید نظری داشته و سال ها عمر باعزت و سرشار از گرمای محبت وشور و نشاط را پیش روی خود داشته باشید.