سر سپردم به تیغ چشمانت
تا رجز خوان مرگ من باشی
عاشقی کن برقص در شعرم
تا خودت شاخ و برگ من باشی
فصل بارانی ام پر از شورم
روز و شب بی اشاره می بارم
ابر آواره ای که سرگردان
شده ام پاره پاره می بارم
رج به رج روی دار تقدیرم
رد پای بهانه می بینم
هر چه در خود قدم زدم دیدم
سرو را عاشقانه می بینم
سرو من در شکوه من کوه است
با نسیمی که می وزد در من
سرو من هر تبسمش شعر است
با نگاهش جوانه زد در من
در خیالم همیشه می رقصد
انعکاس نگاه شبگیرش
مثل آهوی خسته ای که شده
رام ببری که بسته تقدیرش
سایه در سایه اش غزل شده است
لحظه هایی که مانده در شعرم
هر شب از بیت بیت شعر می فهمم
غیر باران نخوانده در شعرم
سهمم از زندگی فقط عشق است
عشق تنهاترین بهانه من
بگذارد شبی در اوج خیال
سرو من سر به روی شانه من
دوستت دارم و نمی فهمم
به کجا دست گریه بگذارم
پای چشمت بلند می خوانم
آخرین قصه دوستت دارم
#پرستش_مددی
۱۳۹۷.۱۲.۱۰
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 03 آبان 1399 16:53
درود بزرگوار ا
پرستش مددی 03 آبان 1399 21:24
پاینده باشید گرانمهر ،
سپاس
کاویان هایل مقدم 03 آبان 1399 21:19
چه استعداد خدادادی در تموج واژگان دارید
تبریک
پرستش مددی 03 آبان 1399 21:25
عرض ادب ،
مهرتان را سپاس بزرگوار ،
پاینده باشید
ولی اله بایبوردی 04 آبان 1399 08:51
سلام و درود
چهارپاره پیوسته
دلنشین و لطیف
قلمتان استوار
رباعی تقدیمی :
نشنوی آن سمفونی برگی دلا
با خزان بادی ،نماید رقص را
گاه افتان گه به خیزان روی خاک
می خورد غلتی ، گهی له ، زیر پا
ولی اله بایبوردی
03 / 08 / 1399
محمد مولوی 04 آبان 1399 16:40
در خیالم همیشه می رقصد
انعکاس نگاه شبگیرش
مثل آهوی خسته ای که شده
رام ببری که بسته تقدیرش
جمشید اسماعیلی 05 آبان 1399 20:07
درودها بانو مددی عزیز
زیبا سرودی خواندم
مانا باشید
علیرضا علیدادی شمس ابادی 05 آبان 1399 23:38
درود زیباست