تمام اشکهایم را برای تو بهانه می کنم اما
سه تار و تنبک و دف را نوای یک ترانه میکنم اما
پرستویم که وقت کوچ در دولتسرای تو غزلخوانم
هوای رفتن از پس کوچه ی غم را نشانه می کنم اما...
تو می آیی و من پرواز را با نام تو تقدیس خواهم کرد
شکوه عشق را در ساحل دریا کرانه می کنم اما
صدایم میکنی من گیسوانم را به روی شانه می ریزم
و با هر بیت شعرم آسمان را ساده شانه می کنم اما...
تمام شاخ و برگ عاشقی را بر بلندای غزلهایم
قناری وار صرف سازو کار آشیانه می کنم اما...
و من در اشتیاق دیدن مهتاب تو در اوج احساسم
غزل را نذر چشمان تو هرشب عاشقانه میکنم اما...
" پرستش " می کنم تا معبد هندوی چشمان تو را هرشب
تمام آرزوها را به همراهت روانه میکنم اما
شمیم مهربانی های تو پیچیده در دشت شقایق ها
و من این آخرین بیت غزل را جاودانه میکنم اما
.....
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۱۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حمیدرضا عبدلی 29 امرداد 1395 08:10
با درود بسیار زیبا
فاطمه اکرمی 29 امرداد 1395 11:50
سلام و درود گرامی
زیباس
مانده گار باشید
زیبا نور نگاه مهربان یار
باشد بر دلتان روشنی بخش درودها
محمد جوکار 01 شهریور 1395 02:58
درودت باد مهربانو مددی عزیز
رقص قلمتان زیباست و الهام بخش
آفرین تان باد
محمدرضا جعفری 02 شهریور 1395 22:20
درود .عالی ست.............موفق باشید ان شاالله تعالی ..