ماه امشب میان خواب من
با هزاران ستاره می رقصد
واژه های غزل ترین شعرم
بر تن چارپاره می رقصد
در هوای تو غرق بارانم
پس چرا بی سبب نمی بارم ؟
بغض حتا رسیده در چشمم
پس چرا نیمه شب نمی بارم؟
پشت پلکت بهار گل کرده
در نگاهم ترانه می چرخد
در سرم یک غزل سراسیمه
بازهم بی بهانه می چرخد
از خودم ساده می زنم بیرون
میروم تا دیار درناها
می روم تا به آسمان برسم
از فراسوی موج دریاها
شانه ام خسته از غبار راه
توی این کافه قهوه می نوشم
در فراخوانی پرستوها
خون دل میخورم و خاموشم
کاش می شد که قاب عکس تو
روی تلواژه ها قدم میزد
باز هم خنده ی قشنگ تو
روی اندوه من قلم میزد
باورم کن دوباره محکم تر
مثل ایمان به چشم زیبایت
تا جهان بر مدار می رقصد
می شوم عاقبت زلیخایت
پرسه هایم میان دلخوشی ام
در سراشیب یک غزل گم شد
در سکانسی از "پرستش " تو
خاطراتم پر از تلاطم شد
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۱۵
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد جوکار 08 شهریور 1395 01:20
درودت باد مهربانو مددی عزیز
چهارپاره های زیبایتان را پی میگیرم و با شور و شعف میخوانم
آفرین بر قلم زیبایتان