مثل یک شاه بیت طولانی
غم خود را نوشته ام در شعر
تو همانی که بی بهانه تو را
با غزل ها سرشته ام در شعر
مثل باران که می زند نم نم
میرسم از مسیر سبز بهار
می کشم پای سبزه را در شعر
می نویسم تو را پر از تکرار
قامتت سرزمین رویاهاست
در دلم امتداد الوند است
دست ها را اگر به هم بکشی
قلب من در نگاه تو بند است
تو بهاری ترین اناری که
روبرویم نهال می کاری
مثل ابری که غرق باران است
بر تن هر ترانه می باری
غم بهاری بدون نیرنگ است
در دلم چشمه چشمه می جوشد
بر لب چشمه جام شب بوها
از نگاهت بهار می نوشد
تا تو هستی برای من حتا
هیچ شوقی بجز " پرستش " نیست
آب ، باران ، غزل ، قناری ، دل
همه جز آیه های ارزش نیست
می نویسم که عشق تو در من
بهترین انسجام یک شعر است
تو پرستوی آشنای منی
چشم هایت قوام یک شعر است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مرتضی برخورداری 23 شهریور 1395 10:13
عالی و زیبا ،احسنت خانم مددی
پرستش مددی 23 شهریور 1395 11:22
عرض ادب جناب آقای برخورداری
سپاسگزارم از شما