در هوایت چقدر دلتنگم
مثل پرواز آخر قوها
می نشینم که باز برگردی
پای این صخره بعد آهوها
من پر از آتشم نمی بینی
سینه ام از شراره لبریز است
خشکسالی رسیده تا قلبم
عمر من در مسیر پائیز است
گریه یک مرهمی است در شعرم
روی زخم نگاه من بچکان
لحظه ای دست خالی ات را هم
روی تنهایی دلم بتکان
با تو پرواز می کنم هر شب
تا حریم ستاره ها با شعر
تا فراز شکوه قاف غزل
با همین چارپاره ها با شعر
کم نشد از ترانه ، دلتنگی
با وجودی که ساده می بارم
یاد روزهای با تو می افتم
تخم لبخند و شوق می کارم
آسمان تشنه ی " پرستش " بود
تا غزل بود و یک بغل باران
پر زدم تا بهار «فصلی سرد»
با همین شعر های بی پایان ...
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۳
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 25 شهریور 1395 23:55
" در هوایت چقدر دلتنگم"
بی تو خاموشم و بدآهنگم
" سینه ام از شراره لبریز است"
باغ با خزان گلاویز است
" روی زخم نگاه من بچکان "
ماشه را بر گناه من بچکان
" می نشینم که باز برگردی "
تو که صادق ترین همدردی.... بداهه
===============
درودتان باد مهربانو مددی عزیز
باز هم چهارپاره ای بغایت زیبا از قلم دلنشین تان خواندم
آفرین تان باد
رقص قلمتان جاوید
پرستش مددی 26 شهریور 1395 00:33
عرض ادب و احترام استاد گرامیم
سپاسگزارم بابت بداهه زیبایتان ...قلمتان زرین
پایدار باشید و مهرتان مانا