3 Stars

تب و تاب غزل

ارسال شده در تاریخ : 21 آذر 1395 | شماره ثبت : H944406

دل به دریا بزن ای زورق باران دیده
که غزل های من از جزر قدت رنجیده

آفتاب نفس خسته ی بندر گاه است
چشم هایی که لب ساحل غم خوابیده

ماسه زار غزلم از تب و تاب افتاده
ظاهرا از تب قحطی ست چنین خشکیده

نفست سهم غزلهاست که در بیم و امید
زندگی را به زمستان غزل بخشیده

همسفرهای نگاهم همه درمانده ترند
از غروبی که از این شهر ترا برچیده

شانه هایت به " پرستش "گر ایام سپرد
تشنه کامی که مرا جای تو بد فهمیده

پرستش مددی

۱۳۹۵.۰۹.۲۰

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 209 نفر 283 بار خواندند
محمد جوکار (24 /09/ 1395)   | جابر ترمک (24 /09/ 1395)   | پرستش مددی (24 /09/ 1395)   | محمد مولوی (16 /04/ 1399)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (24 /09/ 1395)  جابر ترمک (24 /09/ 1395)  محمد مولوی (16 /04/ 1399)  
تعداد آرا :3


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا