چشم وا کن که سحرگاه غزل نزدیک است
گرچه شب های من از حادثه ها تاریک است
جشن چشمان تو را آینه برپا کرده است
باغ احساس تو مستوجب هر تبریک است
شهر تا شهر تماشای نگاهت کردند
عشق یک کوچه ی بی دغدغه ی باریک است
تا نسیم از طرف موی تو رد شد دیدم
همه ی فلسفه ها بی تو فقط تشکیک است
بوسه ات شاعری ام را به کجاها نکشید
تار موهای تو از شور غزل تفکیک است
عشق سرلوحه ی عرفان غزلگویان است
بی "پرستش" شب "محراب" دعا تاریک است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۲۷
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد جوکار 25 اردیبهشت 1396 00:53
"عشق سرلوحه ی عرفان غزلگویان است"
عشق تصویر خدا در رخ مهرویان است
عشق شوری ست که در جان جهان افتاده
عشق بعد از طلب آغازگر عرفان است
عشق اندوه عظیمی ست پر از دلتنگی
عشق بازیگر خلوتکده ی رندان است
زمزم عشق تجلی گه دلدادگی است
عشق آواز تپش های دل سوزان است....بداهه
درودت باد مهربانو مددی عزیز
سپاس بر قلم بسیار زیبا و نغمه دلنواز چنگ احساس تان
پرستش مددی 25 اردیبهشت 1396 13:18
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرانمهر
سپاسگزارم از غزل بسیار زیبایتان و همراهی همیشگیتان
قلمتان سبز و پایدار
جواد مهدی پور 27 اردیبهشت 1396 09:05
درود بر شما بانو مددی گرانقدر
زیبا و با احساس ناب سرودید
لذت بردم
عالی قلم می زنید