ساده ام مثل اناری خشک در پائین باغ
شاخه هایم ریخته بر دامن پرچین باغ
گرچه می دانم مرا یک روز باور می کنید
مثل قمری ها که می خوانند در آئین باغ
سبز بودم ، چشم زخمِ خارها خشکم نمود
سال ها رقصیده ام با باد در تزئین باغ
سایه ام می ریخت بر پیراهن گلبوته ها
عشق را می دادم از احساس در تضمین باغ
وقت باران می شکفتم در دهان صبح عشق
می سپردم دل به نجواهای آهنگین باغ
گرچه پائیز از کنار دست هایم می گذشت
گوش می دادم صدای نرم و پاورچین باغ
سر فرود آورده ام عمری "پرستش" کرده ام
خالق امواج سبز شوق بر بالین باغ
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۶.۱۴
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حسین حاجی آقا 16 آذر 1396 19:28
آفرین بر شما .. من هر کاری می کنم اصلا شعر قافیه را بلد نیستم...
پرستش مددی 25 دی 1396 22:38
سپاسگزارم
محمد جوکار 17 آذر 1396 02:37
"گرچه می دانم مرا یک روز باور می کنید"
در مسیر اشک هایم سد معبر می کنید
آی آدمها مرا با حال زارم ول کنید
پس چرا شعر مرا تفسیر دیگر می کنید ؟
من فقط یک شاعر آشفته حال و عاشقم
پس چرا دلتنگی ام را صد برابر می کنید ؟
سهم من از عشق ، یک دلتنگی بی انتهاست
قایقم را روی موج غم شناور می کنید
واپسین اشک نگاهم کار دستم می دهد
عاقبت عشق مرا یک روز باور می کنید ؟...بداهه
درودها و آفرین ها مهربانو مددی عزیز
خوانش اشعار زیبای شما الهام بخش و باعث دلگرمی است
رقص قلمتان ماندگار
مهرتان پایدار
پرستش مددی 25 دی 1396 22:44
درود بر شما استاد گرانمهر
قلمتان جاودان و پایدار و سبز
سپاس همراهی ناب و بی نظیرتان را