منم دریچه ی ذهنی شلوغ و خالی تر
منم نمونه ی اندیشه ای سوالی تر
منم که می کشم امشب نهیب لاهوتی
به کدخدای بزرگ دهی خیالی تر
در اعتراض و جسارت زدم به مصدر عرش
شبی ز جمله جهان مست و لا ابالی تر
به داد و ولوله گفتم که هست صاحب این ؟
شکوه گنبد و این عرصه ی جلالی تر
زمانه عرصه ی جنگ است و زندگانی سخت
و سیم های بشر کرده اتصالی تر
دگر بس است نشستن به روی عرش برین
نگاه کردن و خندیدن انفعالی تر
بلند شو بنما چهره ای که ما شده ایم
شکسته از ثمر خلقتی سفالی تر
جهان به سیر زوال است اگر ادامه دهی
شود همیشه زمستان مان زغالی تر
منم زبان بلند هزاره های بشر
که خو گرفته به ظلم و زبان لالی تر
مرا ز آتش و هنگامه ات مترسان که
بسا جهنم از این روزگار عالی تر
اگرچه خلق زیاد و تو را ملالی نیست
که نسل ما برود زود و انتقالی تر
کجا روم ز که پرسم جواب مسئله را
که آنچه می شنوم بوده ماست مالی تر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 مهر 1402 14:16
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید