من که هیچ
داد مداد را هم در آورده ای
سپیدهایت
روزگار مرا سیاه تر کرده اند
این را مدادی شاهد است
که در دست تو
و به دست تو
شهادتش نزدیک
و دهانش
بوی زغال می دهد...
***
آخرین چاره همین است
از مقابلش رد شو
تا حل شود
مسأله ی تفنگ
و بند شود
سنگ روی سنگ
باور کن چاره اش همین است
شیطان را عاشق کن
***
چه آزادی دست و پاگیری !
جمعه هایمان زبان دراز شده اند
دقیقه هایمان دق کرده اند
تقویم امسال نیز
دروغ از آب درآمد
نه فقط جمعه
زیر پای تمام اسفندش
خط قرمز پهن شده بود ...
افسوس که سال نو را
کهنه آغاز می کنیم
حنظله ربانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5