با قافیه ای تازه،شعری بسرایی نو
از من بنویسی و دل را بستانی تو
این مرز قوافی نیست،دل را ز تو کافی نیست
باید بزنم شعری،شعری که منافی نیست
از چشمه ی دلداری،از دست و دلی یاری
بر من قدحی آری،از دست و قلم ،باری
چون چهره بر آرم من،پیدا نشوم از تن
این نظم من و یارم،چون گفت که بیمارم
منسوخ نمی باشد،دل شوخ چه می باشد
این قافیه لفظی شد،گفتم به تو عرضی شد
هر حال که پیمایی،بر من تو نفرمایی
این چهره چو یاس است و این قید نه هر جایی
برگ تو نویسد رای،برگی که بشد بر جای
این حلّه ز پاییز است،این عشق دل انگیز است
.
سیده مریم جعفری
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5