نثار
خون،گلوله،مزار می فهمد
اشک و شعری،شعار می فهمد
سر گرفته به مُهر از دردی
این قبیله قرار می فهمد
لذت مرگ شد چه روح افزا
رمز فوزی فرار می فهمد
الهدف شد به غایتی خونین
گریه را همقطار می فهمد
لا و ضالین دو حرف گمراهند
قصر مجنون که یار می فهمد
لاله ها در صف دو مشتی زرد
صنف یاران نثار می فهمد
العطش شد ز خاک و خون معنی
قصه ام را بهار می فهمد
رفتنی شد به مرگ حزن آور
حسرت خنده،زار می فهمد
شعر ها ار پرید از جان ها
شعر جان انتظار می فهمد
.
.
سیده مریم جعفری
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
حسین حاجی آقا 15 اردیبهشت 1396 01:45
قصر مجنون که یار می فهمد
جواد مهدی پور 16 اردیبهشت 1396 10:08
درود بر شما بانو جعفری گرامی
زیبا سرودید
زنده باشید