با خون نوشته بودش بر نیزه او سه حرفی
بر نیزه هم نوشتند از یاد او به کتفی
راز و نماز حق را الله می ستاید
این غمزه از سری خون برداشت همزه الفی
بی حد نمی توان کرد از مرزها تجاوز
اما به عشق آری خون می شود ز ظرفی
هر کس ندید آبی از تشنگی سرابی
با قامت دلیری دل می کند ز ضعفی
آه از سوار تکتاز بر شعله ی حریفان
دیوانه کرد مشقی خون را ز جمله عطفی
بیرون میا ز سنگر خون می چکد لبالب
این شعله پرستیز است ،عباس ،خون ز هدفی
در دفتر حقیقت خون را عزیز کردند
عباس ای علمدار دل داد ه ام ز شعفی
بر مرزبان سرودند حق را به سوز و ماتم
بر عشق شعله افزود خون از نیام شرفی
از جمع عاشقان ار الله می نوازی
با خنده خون نویس از دیوانگان ز حلفی
سیده مریم جعفری
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5