انتظار را توی پرانتز باز می نویسم
می دانم که می آیی.
...........
بدرود را در دریاچه ای از سراب می نویسم
می دانم که می آیی.
...........
برای دیدن سایه ای ازتو
به آفتاب نامه ای می نویسم،
می دانم که می آیی.
...........
برای ساعت های خانه زمانی از نو می نویسم
می دانم که می آیی
برای هر پرستو قانونی از پرواز می نویسم
می دانم که می آیی.
............
برای درهای بسته رازی از کلیدساز می نویسم
می دانم که می آیی.
............
در لغت نامه معنای رفتن را همچو کوچه ای بن بست می نویسم
می دانم که می آیی.
............
بعد از خط تیره و سه نقطه همیشه واژه ی صبر را می نویسم
می دانم که می آیی.
............
برای پنجره هر شب بوسه ای از باران می نویسم
می دانم که می آیی.
قایقی زخمی را از آغوش گرم ساحل می نویسم
می دانم که می آیی.
............
در دل شب ها همواره من رازها می نویسم
می دانم که می آیی.
...........
در اواخر رفتن، من شروع را از انتها می نویسم
می دانم که می آیی.
...........
انگار به من می گویند با چه قلمی از امید می نویسم
می دانم که می آیی.
و من برای هر احساس خوبم
دلیلی از تو می نویسم
می دانم که می آیی.
من بعد از انتظار همواره سه نقطه می نویسم
می دانم که می آیی.
...........
من واژه ی انتظار را با پرانتز باز می نویسم
می دانم که می آیی...(
.........
نویسنده: سید مصطفی سراب زاده