به نام پروردگار هستی بخش
....
روم دور از دیار خود، سبک همچون پرستوها
زدست آن کسانی که، نمی فهمند دل ما را
ز این پستی روم بالا، کـنم بـال و پـرم را بـاز
رها گـردم ز دلتنگی، بـخوانم بـهترین آواز
بـخوانم فــارغ از دنـیا، سـرودی از درون دل
رسم بر آن نکو ابری، که دور باشد زخاک وگل
بخوانم چـون پرستوها، سـرود و نغمه شـادی
از ایـن زنـدان شـوم آزاد، درود مـن به آزادی
بسازم لانه ای کوچک، بمـانم انـدکی این جا
نباشد فکری از ماندن، شـود این زندگـی زیبا
بگیرم اوج از این پستی، شوم من هم ره این باد
هزارن شکر کنم آری، که اینک گشته ام آزاد
به هر جایی که می خواهم، روم ساده بگیرم پر
شوم دور از غم و غصه، نبینم چشم کس شد تر
بگویم من زخوبـی ها، جـدا گردم ز بد گویی
به دور از چـشم نااهلان، کـنم پـرواز نیکویی
روم بالاترین نـقطه، اگـر روزی کسی پـرسید
کجاها مـی روی آخـر، بگویم مـرکز خورشید
روم تا آسمـان بینم، نـه دنیای پـر از نیرنگ
بگویم این سخن آری، که دیگر خسته ام از جنگ
روم من سوی یک رنگی،بود این جمله را پندی
که یک رنگ دارد آن بالا و آن رنگ خداوندی
بود این آرزو روزی، از این رنگ و از این بوها
کـنم کـوچ خـودم آغـاز، هـمانند پـرستـــوها
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5