3 Stars

گل فروشی لب پرچین بهشت...

ارسال شده در تاریخ : 05 بهمن 1396 | شماره ثبت : H945891

زیر باران شب و ابر سفید
کودکی بود پر از عشق و امید
با همه همهمه و برق و صدا
لاله می داد به دستان خدا
لاله ها را همه تا روز پسین
هدیه می داد به بیداد زمین
کودکی بود پر از عشق و توان
شانه می زد به افکار جهان
در پس برق و در آن تندی باد
دست او بود کلید شب شاد
هر که می رفت ته کوچه ی قهر
تازه می دید در او خنده ی شهر
نزد گل بود که در آن شب سرد
چیره شد بر تن او چالش درد
زیر باران و در آن ظلمت شب
با تن خسته و تنهایی و تب
رو به بالای خودش کرد و همین
ناگهان شد تن او نقش زمین
بر سر و دست و تنش گل افتاد
دور کرد از نظرش گل را باد
زیر آن ابر و در آن باریدن
غصه اش بود فقط گل چیدن
بعد از آن حادثه و باد شدید
کس دگر کودک بیچاره ندید
گردی از کینه بر آن شهر نشست
شیشه ی عمر گل لاله شکست
این خبرها که به روزنامه رسید
عکسی از کودک و آلاله کشید
صفحه ی اول روزنامه نوشت
"گل فروشی لب پرچین بهشت"


شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 154 نفر 209 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا