برف میبارید و من
مات و حیران بر سپیدیِ چمن
می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن
بیگمان پوسیده خواهد گشت تن
روزگاری در کفن
*
برف می بارید و باز
غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز
موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را
نصف شب من در تقلّا و نیاز
یاسمن در خواب ناز
*
ناگهان آمد ندا
چونکه دادا زین قفس گردد رها
در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود
این طبیعت را بـه فرمان خدا
سبزتر از هر صدا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 دی 1401 10:40
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید