????
شب از نیمه گذشته
پدرم خُروپُف می کند
البته بیشتر تُف می کند !
خواهرم هنوز گوشواره هایش را پیدا نکرده
ای کاش می شد فقط یکبار به گوش هایش نگاه کند !
برادرم با دوست دختر عقدی اش چت می کند !
من اما کتاب می خوانم و
در گوشه ی ذهنم شعر می بافم
و از اینکه دوکار را همزمان انجام می دهم
در پوست خودم نیشم باز است !
این را گفتم تا چیزی به ادبیات افزوده باشم
تا اینجا هیچ اتفاق شاعرانه ای نیفتاده
پس از این نیز نخواهد افتاد !
چون من زورم به شعر نمی رسد...
شما که زورت می رسد شاعر مورد علاقه ات را عوض کن
من تا اطلاع ثانوی چرت و پرت خواهم نوشت !
زیرا که جمیله گُل ها را چید و گلاب درست کردوُ
با اجازه بزرگترها بخاطر کوچکترها
به شاعر بی آب و نان ، بله را گفت !
راستی آن بالا
مادرم را جا گذاشتم
او سال ها پیش ، پس از شنیدن اولین شعرم
از شدت تاسف ، سکته کرد و مرد
تا نداشتن مادر شوهر
بالاترین افتخار زندگی جمیله باشد !
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 اردیبهشت 1402 09:58
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
بهرام الهی 11 اردیبهشت 1402 15:38
عالی بود
محمد مولوی 30 بهمن 1402 12:06
درود برشما
تولدتان مبارک