غزل- ای بانو! (تقدیم به مناسبت روز زن به همسرعزیزم خانم فاطمه رضایی)
از جمالت نگفته ام چندان. شرمناک از خطایم ای بانو!
چه کنم؟ جامعه پر از درد است. مرد دردآشنایم ای بانو!
از تماشای شعر لبریزت، از نگاه تغزل انگیزت
از گذشت شکایت آمیزت، من پر از ماجرایم ای بانو!
آن قدَرها صدای خاطر من کفترِ دوش های تو نشده
باز اما بخاطر تو غزل! کفتر این هوایم ای بانو!
من اگر از تو کم غزل گفتم، کم از آن چشمه ی عسل گفتم
یا بجای غزل، مَثَل گفتم، مختصر می سرایم ای بانو!
سوژه ها مانده اند ناگفته، توی تاریکخانه های غزل
غزلم! روشنای خانه ی عشق! پُرِ ناگفته هایم ای بانو!
واژه ام از غریبیِ فرهنگ، از فساد از ریا و از نیرنگ
هر زمانی که سوخت، ساخت غزل. غزل-آتش سرایم ای بانو!
تا در این شهر ما بلایی هست، در بلا، جانِ مبتلایی هست
ذهن من در کمند گیسو نیست. به بلا، مبتلایم ای بانو!
باز در شهر ما بلا، کم نیست . به بلا، جان مبتلا، کم نیست
ای فدای کمند گیسویت! با دلت همصدایم ای بانو!
ای کمندت بلای شیرینم! عطر چای تو میل دیرینم
چای با قندِ خنده ات عشق است. عاشق این صفایم ای بانو!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 25 اسفند 1396 01:20
درود بر شاعر ارجمند فرهیخته و قدرشناس
قلمتان شکوفا
محمد علی رضا پور 25 اسفند 1396 13:19
درود و سپاس
علی معصومی 21 فروردین 1399 13:19
درود ها بر شما
☆☆☆☆☆
نوشیدم از جرعه های نابتان
آفرین
◇◇◇◇◇◇
محمد علی رضا پور 21 فروردین 1399 19:47
درودها و سپاس هایتان