یاس ویاسمنت !
ایا لطیف تر و تازه تر ، ز گل بدنت
مگر ز باغ اقاقی سرشته اند تنت
تو از کدام بهشت خیال می آیی
که بوی یاس تراود ز پیچک بدنت
تنت چو خرمن گل های نوبهاران است
شمیم نسترن آید ز چاکِ پیرهنت
چه مستی است که از بوسه ات نصیبم شد
مگر شراب تراود ز ساغرِ دهنت ؟
کنار من بگذر یک زمان کزان بر و دوش
مشام جان شنود عطرِ یاس و یاسمنت
شبی مگر که کشم همچو جان در آغوشت
مراست دیده به ره در هوای در زدنت
تو تازه روی تر از شبنم سحرگاهی
که آفریده خداوند از برای منت
شبی به کوچه ی میعاد یادت آوردم
پر است کوچه هنوز از هوای آمدنت
نگاه من ز چمیدن در آن دو دیده ی سبز
نمی کنًد دل و بیتوته کرده در چمنت
لبان من که به رنگ گناه آلودست
گرفته نقش خطا از لبان بوسه زنت
غزل از - مجید شفق
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5