آغاز پریشانی !
عهد کردی که ازاین پس نبری نام مرا
یار شیرین دهنم تلخ مکن کام مرا
خود خیال تو گواهی دهد احوالم را
پیش بیگانه خدا را مشکن جام مرا
می سرایم همه شب با دل غمگین که دگر
عشق تو برده ز دل طاقت و آرام مرا
دست از آن روز که در دامن مهرت زده ام
شهره در عشق ببینی همه جا نام مرا
بحر توفانی مارا سرِ آرامش نیست
نا امیدی شکند زورق ایام مرا
لطفِ اندوه و غمت بر دل من ارزانی
که دهد مایه ی نو آوری الهام مرا
آنقدر بر قدم پیک صبا بوسه زنم
تا به رحم آید و آرد به تو پیغام مرا
بُود آغازِ پریشانی و حسرت انجام
چون شفق بنگر؛ آغازم و انجام مرا
غزل - از مجید شفق
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5