بیا بنگر به این دیوانه ی تو
اسیر دام تو آن دانه ی تو
به بستانی پر از گل نازنینم
ندیده مثل تو پروانه ی تو
ندارم نامه ای خط و نشانی
بیایم من به سوی خانه ی تو
به رویا دیدمت با خاطری خوش
شدم همدم نه آن بیگانه ی تو
کنارم با لبی خندان و پر مهر
تو بودی و رخ جانانه ی تو
دویدیم و به شادی تا رسیدیم
به آن دریا پری کاشانه ی تو
به روی ساحل دریای آبی
سرم آسوده شد بر شانه ی تو
رها کردم دگر آن «برکه» ی خویش
پس از آن من شدم همخانه ی تو
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مهدی صادقی مود 21 اردیبهشت 1397 01:34
قشنگ بود گرانقدر
درودتان
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:35
☆☆☆☆☆