زندگی در تو
واریته ای ست تلخ و شیرین
پادشاه یا گدا
از همه هست در این ویترین
گاه می خندی
بر شکستنِ دلِ یک کودک
گاه میگریی
بر خاموشیِ آتشِ یک فندک
دلت از آنِ کیست؟
قدرتمندی که می دزدد از فقیر
یا گرسنه ای
که برای لقمه نانی میشود اجیر
نگاهت چه می بیند ؟
خونِ ریخته بر روی خاک
یا مست می شوی
از شرابِ انگورهای تاک
با چه می شوی سرگرم ؟
از لولیدن انسان در یک دخمه
پاشیدن آب بر آتش
یا لِه شدن گُل در زیر چکمه ؟
از همان روز نخست
چرخیده ایم با چرخیدنت زمین
گاه بوده ایم درباغ
گاه پای نهاده ایم بر روی مین
قلم در دست نوشته ای
از خنده ها از اشکهایمان تاریخ
بی هیچ مروتی
کوبیده ای بر تابوت انسان میخ
از بازیهای تلخت
سر انجام، دستت را می خوانم
در سینه نداری دل
و من این راز را میدانم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 19 تیر 1399 19:42
درود و سلام موفق و مانا باشید
منصور آفرید 19 تیر 1399 22:53
درود فراوان بر شما زیباست
کرم عرب عامری 20 تیر 1399 00:54
آفرینها گرامی
رضا زمانیان قوژدی 07 امرداد 1399 11:37
درودها استاد
زیبا و دلنشین است