روی زیبای تو را تا موی تو پر می کند
نان چشمان مرا موی تو آجر می کند
گرچه می گرید نمی بیند تو را چشمان من
خنده ی افسرده ای را لب تظاهر می کند
سیل قهرت می برد از خاک ذهنم زندگی
موج مهرت ساحل قلبم پر از در می کند
هرکه می بیند مرا با این سر و روی پریش
می کشد آهی تو را در دم تصور می کند
گاهگاهی عابری با ظاهری ارضا شده
پوزخندی می زند ما را تمسخر می کند
من نمی فهمم چرا شیرین و دارا باهمند
تاجر از حراج یوسفها تفاخر می کند
دلخورم اما سکوتم از سخن لازمتر است
روده چون ذهنی تهی بی وقفه غرغر می کند
می رسد شب من هواخواه نسیمی رو به صبح
روی زیبای تو را تا موی تو پر می کند
#عباس_خورشیدی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
حسن جعفری 26 تیر 1397 18:35
درود بر شما
بسیار بسیار زیبا