امشب از دوری تو دیده ی من
گل قرمز به زمین می پاشد
تو جدا از من و دل می گوید
کاشکی قلب تو با من باشد
روی گردی که سر پنجره است
می کشم طرح دلی دلواپس
نقش پرواز کبوتر دارد
قاب نقاشی بالای قفس
می رسد تا به گلویم نامت
بغض در حنجره ام می شکند
می کشم پنجه ی حسرت بر دل
کوچه در پنجره ام می شکند
دوزخی داغ درونم برپاست
لیک دنیا همه جایش سرد ست
یاد چشم تو به من می گوید
مرهمی هست اگر در درد ست
می کشم مرده نفس هایم را
خسته با حنجره ای دردآلود
کاش برگردی و برگردد باز
روزگاری که جهان زیبا بود
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 04 خرداد 1399 13:57
.مانا باشید و شاعر
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 خرداد 1399 14:55
سلام و درود.........
مینا یارعلی زاده 04 خرداد 1399 15:10
درود
محمد رضا درویش زاده 04 خرداد 1399 18:10
هزاران درود
محمد مولوی 07 بهمن 1400 15:23
درود
زادروزتان مبارک باد
محمد مولوی 07 بهمن 1401 01:25