خَسته بودن ، زنگ بر دل، زَجر بر سر
طاقت پا در نفس خُفتن به سر دارم
ولی باز هم نَهیبی می رسد برمن
صدایی وُ ندایی وُ پیامی
_ آه! آری
ان نَهفته قوت ناچیزوُ برج آلود بر من می زند آهنگ
_نگاهم را ! ، نه پِلکم را دوباره بازو قوت می دهد با نور امیدی
چه امیدی. چه امیدی
ولی باز هم به یاسی می گراید ، رو
بُغض در دل در گلویم باز می ماند
اندک وُ آخر غرورم، می زند پس این عَطَش را تا بر آرد راه !
نابرابر بودنی ما را به فریادی کند میهمان
_ ولی دیگر رمق را در خودم ناچیز می بینم
که دل را خوش کنم اندک
ولی باز هم به امید رهایی، دست می سایم
وَ
می پایم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 23 آذر 1399 10:15
!درود
محمدمحسن خادم پور 23 آذر 1399 17:01
سلام
خوشحالم که در این سایت نیماسراها حضور دارند
موفق باشید
پژمان خلیلی 23 آذر 1399 19:42
ساقی چمن و گل را بی روی تو رد ی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایم
امیرعباس معینی 23 آذر 1399 22:21
درودتان بسیار زیبا
در پناه " اللّه آن یگانه ستوده مقدس ترین"