یَغما به باد داد، مُعمای حَلقه را
پآیی فِرار می کند از آشیآنه ها
کآبوس، بر مَلا شده ازمَرزهایِ پُر جنون
تاراج، از کَبودی ِ روز است وُ بانگها ؟
آنقدر بِترسیدوُ داد وُ باخت کَرد
از دست داد، حَراس از نقاب ها
این دادوُ آن یکی بکردوُ شیونی
هشدار!
چه فایده ِ از زِنده ، خواستها.
جانی گِروُ کُن وُ، خاکسترش نَما
تازنده گَردد، این همه ِزنداز ،مزارها
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 16:32