شهری کنار پنجره ام آتش گرفته بود از ما نیایش باران خبر نداشت باید دراین سرور شلوغانه پر کشیم طِی تِر _طریق تو این بار، مشتری نداشت از َبست هایم ، زبانه سبقت گرفته بود -خاکستری تکانده، -که باران امان نداد َپر َپر شدنی به پرواز، معترف بمان
شاعر از شما تقاضای نقد دارد
. با درودی پاک و مهر افروز . استاد آگاه و اندیشمند . . خودت می خوانی و لذت میبری !!! . چقدر ملموس است این آتش . . احساس سوختن می کند . آن که احساسی دارد و درد را می فهمد . فوق عااالی .
ممنونم
هزینه کتاب + هزینه ارسال از طریق پست
نظر 3
امیر عاجلو 06 فروردین 1399 17:05
خسرو فیضی 06 فروردین 1399 18:12
. با درودی پاک و مهر افروز
. استاد آگاه و اندیشمند . . خودت می خوانی و لذت میبری !!!
. چقدر ملموس است این آتش . . احساس سوختن می کند
. آن که احساسی دارد و درد را می فهمد . فوق عااالی
.
پژمان خلیلی 06 فروردین 1399 20:21
ممنونم