زاهد ، به راه جـمله تـجمّل خودت مـرو
راهت قناعت است ، اگـر می شود بـرو
زاهـد بِـکار بـذر دیـانت به روزگار
تا در قیامـت آن بتوانـی کنـی درو
٭٭٭
در راه جـمله زُهد و تکامل شـود بـرو
در راه عُجب و کِبـر و تجمّل ابـد مَـرو
زاهـد ، هـزار مرتبه گـفتم به هوش باش
زجر جهانیـان زِ تـو بـتوان بَـرَد گِـرو
٭٭٭
عطری به من رسیـد زِ باد بـهار دوست
آن عطـر خوشگـوار مـرا به زِ آبروست
عطرش مشام و جان مـرا زنده تـر نـمود
تا رو کنـم به بـحر پُر از افتخار دوست
٭٭٭
بیـدار دلان را خبـر از مهر و وفای است
هر نکته که گفتنـد از آن صنع خدای است
بیـدار دلان را به خـدا معرفتـی هست
با رأی خدا شان،همه جا رأی رضای است
٭٭٭
بیـدار دلان را سخن از ما و منـی نیست
جز حرف خداونـد جهانشان سخنی نیست
بیـدار دلان را خبـر از علم خـدا هست
کز فیض خداوند جهانشان مَحَنـی نیست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 بهمن 1400 10:54
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 28 بهمن 1400 07:50
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید