گـر این نـخل قـدم پـُر ثـمر بـود
به کـار چـرخ دنیـا پـُر ضـرر بـود
زِ دستـم هـر هـنر کردم چنـان شـد
کـز آن فرهاد و دست کـوه کـَن بـود
٭٭٭
درد این بُوَد که چرخ به من کینه وَر شـود
کار نـکوی من همه جا در هـَدر شـود
نـتوان گریزم از دغل و کینـه های چرخ
گر عالـَمی بر این بدنم بال و پـَر شـود
٭٭٭
از مـدار کار حق نـتوان بشـر غافل شـود
هر نفر غافل شود کارش همان باطل شود
حاجیـا در آن دیار کعبه رفتـی بهر حج
گر نیابی رسم حق از آن دیارش رد شود
٭٭٭
عیش اساسش بود عنوان ،ولی پُـر خون دلم
امنیت عنوان کند ، ویران نماید منزلـم
ضربه دنیـا و زجـر مـردم دور از خـدا
تلخ تـر دارد زِ اول سـازش آب و گلـم
٭٭٭
هرچه اطرافم نظر دارم ، در این دنیا وِلم
بار سنگین تر از این دنیـا رسد بر هیکلـم
من که آزادم به هر جایی رَوَم بهـر خوشی
خوش نمی بینم گره افتد به کار و مشکلم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 اسفند 1400 16:19
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 19 اسفند 1400 07:58
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کند ، الهی امین
Milad Kaviani 19 اسفند 1400 14:10
درودها بر شما استاد مصطفایی عزیز
حسن مصطفایی دهنوی 23 اسفند 1400 07:21
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کند ، الهی امین