مـن به تولـی تـو دارم امیـد
گـر که سیاهـم به برت یا سفیـد
هر چه سفیـدی و سیاهـی بُـوَد
دست تو این رنگ بر آنهـا کشیـد
٭٭٭
گـر به تولی تـو دسـت آورم
قـدرت دسـت تـو شـود باورم
لیک نـدادی به کسـی قـدرتـت
من بـشناسـم زِ هـمین خاطـرم
٭٭٭
سـر بـه تولـّی تـو گـر ناورم
یا زِ کسـی غیـر تـو فرمان بـرم
گـر نـشناسـم اثـر حِکمتـت
در بـَر حُـکمـت به یقیـن کافـرم
٭٭٭
علم من آن نیسـت ، به معیـار تـو
سـر نـبَرم در زِ یکـی کار تـو
در همـه کارم که فـرو مانـده ام
گـر بـُوَدم کار من اسـرار تـو
٭٭٭
خلقـت ما مـی شود از کار تـو
نیست شریکـی به تـو و کار تـو
هـر چه تصوّر کنـم از گفتـه ات
کار تـو پیوستـه به گفتـار تـو
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 آذر 1401 12:00
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 27 آذر 1401 07:02
درود ها استاد
لطف دارید