معجزه در شعر یغما

یغما نیشابوری
معجزه های کلام یغما در واژگان ساده و بی پیرایه اش جار می زنند. او که تا نیمی از عمر پر ثمرش، سواد خواندن و نوشتن را نداشت، و شاید چرخ روزگار خواست تا مشق الفبای نوشتنش را بر خشتهای خیس رقم زند تا کلک انگشتان یغما را نه تنها از خامه که از مداد هم بی نیاز کند!
"می نویسم شعر با انگشت اندر خشت خام
گر بهای خامه و دفتر نشد امکان من
فاش تر گویم: عروس چرخ جز یک ذرّه نیست
ما بلند آوازه ، خورشید جهانش کرده ایم"
یغما بی نیازترین شاعر جهان است، حتی نیاز به معرفی خود هم ندارد، چه رسد که من حقیر برایش بنگارم. اما او نه تنها افتخار خراسان که مایه مباهات سر زمین ایران است که در عرصه ادب هیچ کوششی را فروگذار نکرد. 
یغما برای شب تار خود هیچگاه منت شمع و چراغ را نکشید تا دود چراغش را منت کشد، او از چراغ آفتاب و ماه و ستارگان چراغانی خانه محقر خود را مهیا کرده بود که:
گر چراغم نیست شب از ماه  و روز از آفتاب
روز و شب جشن و چراغانی است در ایوان من
یغما خورشید و ماه را لاجرم برای زندگی روزمره منت روشنایی کشید ولاغیر، او خورشید را برای روشنایی خواست نه گرم شدن پیکر خاک آلود خود از حرارت جهانشمولی که بی منت بر همه کره خاکی می افشاند:
تا مباد از گرمی خورشید منت برکشم
اشک دیده روزها یخ بست بر مژگان من
شاعری که مدرسه ندیده و درس و بحث کلاس برایش مفهومی ندارد، آنچنان بر شکوه و عظمت منظومه شمسی می تازد که گویی خود ذره ای از آن نیست. او انسان را بالاتر از عالم هستی می داند، انسانی که گل سرسبد است بر تارک خلقت، او تمام ستارگان را طفیل خلقت انسان می شمارد که بدون خلقت انسان ارزشی ندارند:
سقف زیبای فلک را در شب یلدای تار
ما ز نور دیدگان ، اختر نشانش کرده ایم
او به این هم بسنده نمی کند، حتی تمام آسمان را در مقام انسان آنقدر کوچک و حقیر می داند که با کلاه تنگی مقایسه میکند که بر سر آدم نهاده شده است! و بدین سبب دنیا را لایق شکوه و ناصبوری خود نمی داند که حتی از روی تواضع خود را مدیون عالم هستی می شمارد:
من نمی نالم ز جور آسمان ، زیرا که ما
این کلاه تنگ را ، خود ، آسمانش کرده ایم
آیا این معجزه کلام یغما نیست!؟
با چنین نگرشی، اگر تمام کائنات در اندیشه یغما جای بگیرند جای تعجب نیست، او که گاهی گریز به عرشیان دارد و از آسمانیان نشانها می گوید.
او با نگرش خود و بی نیازی از متعلقات دنیای موقت، عرشیان را میزبانی میکند! تا در شان و مرتبه او شعر بخوانند! و او برای آنها از اسرار خلقت مینویسد:
گرچه در خواب اعتباری نیست میدیدم به خواب
ساکنان عرش اندر خانه ویران من
بال اندر بال بنشستند و ساغر میکشند
پای کوبان شعر می خوانند اندر شان من
یغمای خشتمال و این همه جذبه؟!
او این دانش را از که آموخت؟ تا بر عرش و فرش احاطه ی اندیشه اش چنین بروز و ظهور کند!؟
یغما معجزه انسانی در لباس فقر است که از وارستگی به خدای خویش رسیده است. یغما میخواهد بی کفن به نزد معبودش برسد تا بین او و خالقش هیچ چیزی نباشد.
مرده من بیکفن از فقر باید شد به خاک
با خدای خویش این است آخرین پیمان من
اما یغما در برخی ابیات خود این همه را از دولت قرآن می داند و عنایتی که پروردگارش بر او داشت.
یغما در نهایت خود را رسول پیغام خدا می داند و جار میزند که رسالتی دارد که باید ادا کند.او خود را پیامبر دنیای شعر میداند که:
من رسالت دارم اندر شعر، جای شبهه نیست...
و در نهایت دنیا را مرهون وجود انسان میداند و فریاد می زند که اگر بخاطر بشر نبود (انسان کاملی که قران هم به آن اشاره دارد) دنیایی وجود نداشت، و اشاره به حدیث قدسی دارد که خطاب به اشرف مخلوقات، حضرت رسول الله ص می فرماید : لولاک اما خلقت الافلاک...
هیچ موجودی نبودی تا نشان از ما نبود
هر چه را باشد نشانی ، ما نشانش کرده ایم

ای که گفتی: هست یغما را ریا سر تا به پا
نیست سر تا پا ریا ، ما امتحانش کرده ایم

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 270 نفر 511 بار خواندند
امیر عاجلو (03 /01/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (03 /01/ 1399)   | علی معصومی (03 /01/ 1399)   | سیدمحمد طباطبایی (12 /01/ 1399)   | حمید میرزانژاد (12 /01/ 1399)   | محمد علی رضا پور (13 /01/ 1399)   | علی احمدی (25 /01/ 1399)   | محمد مولوی (14 /02/ 1399)   | رضا زمانیان قوژدی (26 /04/ 1399)   | منصور آفرید (30 /06/ 1399)   | بابک قدمی واریانی (12 /02/ 1400)   |

نظر 7

  • ولی اله بایبوردی   03 فروردین 1399 20:14

    سلام

    استاد معصومی ارجمند

    به قول سعدی علیه الرحمه

    گفته‌اند : توانگری به هنر است نه به مال

    بزرگی به عقل نه به سال

    حق مطلب را ادا فرمودید.

    روحش شاد راهش پر رهرو باد

    rose rose rose rose

  • سیدمحمد طباطبایی   12 فروردین 1399 21:09

    احسنت جناب معصومی
    بحق یادی کردید از عارف دوران معاصر مرحوم مغفور یغما نیشابوری رضوان الله تعالی علیه، خدایش بیامرزاد و در عرش برین جایگاهش دهاد rose rose rose

  • محمد علی رضا پور   13 فروردین 1399 18:51

    درود جناب معصومی گرانقدر rose
    نکوداشت جانانه ای بود.
    چه اشعار دلنشینی سروده است.
    روحش شاد rose

  • علی معصومی   14 فروردین 1399 02:01

    ☆☆☆☆
    rose rose rose

  • رضا زمانیان قوژدی   26 تیر 1399 15:15

    سلام استاد معصومی عزیز.
    زیبا و دلنشین است گفتن و شنیدن از مردی چنین وارسته.
    براستی انسان گل سر سبد عالم امکان است اگر خاک در چشمش نرفته باشد و نیکو بنگرد.
    واقعا چشمها را باید شست
    جور دیگر باید دید...
    بمانید

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا