من مَملو از فریادِ عشق و مستی و شور
تو یک ترنّم در سکوتی سخت ، مغرور
در حسرتت معنای حسرت واژگون شد
سوزانده عشق تو مرا ، ای امپراطور
تصویب شد در مجلس شورای قلبت
سهمِ من از تو ناله و نفرینِ ناجور
از دیده رفتی و نرفتی از دل خون
می شویم اینک پیکر عشقم به کافور
من بَردهٔ فرعونِ چشمان تو بودم
چشمم به روی ماه رویانِ جهان کور
ای ناله ها ، آواز ها ، خاموش باشید
با یک ترنّم قلبِ من گردید سانسور
نشناختم حدّ و حدودِ آدمی را
دلدادهٔ عشق پری گردیدم و حور
در مکتب پروانه حفظ جان خطا بود
من در غمِ چشمی که در این راه شد کور
شد کهنه روز عشق تو ، نوروز آمد
بیزارم از عیدی که می سازد تو را دور
سروده : بابک حادثه
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 26 فروردین 1401 22:12
سلام ودرود
علی احمدی 27 فروردین 1401 17:03
عرض ادب بیکران سرور ارجمند منت نهادین
محمد مولوی 27 فروردین 1401 14:55
درود برشما دوست عزیز
جناب احمدی
علی احمدی 27 فروردین 1401 17:07
دست بوسم استاد و دوست عزیزم جناب مولوی درودتان باد گران ارج