تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
نصراله شبانکاره

می سپارم خود را به چشم های تو به مرغزاری که حاصلخیز ترین باغ جهان است خود را می سپارم به غنچه لبخند تو به عطر دل انگیزی که در گلزار موهای تو هر روز کباب می شود. ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف باغ معنا یاد باد آن شب که فارغ از زمان و از مکان غرق در آغوش هم بودیم مست و جانفشان گاه جان دادیم و گاهی جان گرفتیم ای شگفت گرم این داد و ستد بودیم ما ناله کنان یک زمان نقش زمین بودیم د...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف نام تو به هر لحن که گویند، نکو است مهر تو به هر شیوه که جویند، نکو است گل های محبتی که بین من و تو است هر گاه به هر جا که برویند، نکو است #مهدی_رستگاری بیست و ششم شهریور سال یکهزار و چ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

فرمان بده تا ثابت بماند نگاه من بر روی چهره ی زیبای همچو ماه تو،، من شاه دل بستم به گرو، عشق تو خلع صلاح کردنم شاه و سپاه تو، بی بی دلم شده، تسلیم لشکرت، افتاده ام بدون تق...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

۱) کم جلوه کن ای دلبر من، همچون ماه دوری و نمی رسد به تو دستم، آه! یک درّه پر از پلنگ عاشق دیدم در حسرت وصل تو فتاده در چاه #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ ۲) افتاده درون چشم تو تصویرم خو...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

خود به من آموختی عشق انتظار است دل که عاشق گشته دائم بی قرار است من چه سازم با تو تا باور کنی عشق تو در من ماندگار است بی تو روزها سرد و خشک باشد همیشه با تو هر لحظه برای من بهار است باز آ تا در فضای ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

اولین عشق _______ من زندگی رادوست دارم ولی ازتکرارآن میترسم عشق رادوستدارم ولی از عاشق شدن میترسم نمیشودبهاری ازتو زیباتر گلی ازتو شکوفاتر امیدی ازتو شیرین تر نمی خواستم عشقم رافاش کنم ناگاه واژه...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????حضرت یار، همیشه برایت جان میدهم، برای آن گوی اصلسی چشمانت و همیشه دوستت دارم هیچ بارانی نمیتواند رد پای احساست را از دلم پاک کند و هیچ کس نمی تواند در حضورم گوشه ی چشمی نگاهت کند، حسودم...

ادامه شعر
متین  حکیم پور

مثالِ توده ای که برداشته ام از سینه چقدر جای تو روی پیکر من درد می کند تیر می کشی در عصب های زنده ام مرگ اما میان زندگی ام درد می کند سعی کردم فراموشت کنم اما آنجا که در مغز من نشسته ای در...

ادامه شعر
حسین یوسفی

خواستم خوب شود ، جزبدایام نشد آنچه پنداشته بودیم ، سرانجام نشد هرچه درفکروخیالم‌همه‌اندوخته بود عاقبت نیمه شبی جزتب اوهام نشد آن که افکنده مرادردل این‌آتش عشق سوخت‌بیچاره‌خودش‌،پخته‌این‌خام‌نشد (ناب...

ادامه شعر
غزاله غفارزاده

آه ای خیالِ غیرممکن! ای امیدِ پوچ! یادت هنوز توی ذهنم درد می‌کند آن خاطرات لحظه‌های عاشقی، مرا بی‌تو چنان، ستاره‌ای شب‌گرد می‌کند تو دور می‌شوی و من منفور از جهان با زندگیِ بعد تو درگیر می‌شوم بعد از...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف کوچه معشوق آن که دیدار وی آسایش و درمان من است دلبر سیم بر موی پریشان من است زیر این ظاهر آرام نمی داند کس به هواخواهی او چاک گریبان من است در گذارش به سر کوچه و بازار سلام ذکر چشمان ن...

ادامه شعر
الی مطلق

پروانه ی من پر زد و از پیله رها شد در من نفسی مانده که آرام ندارد … الی مطلق

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

هر صبحِ زود، به یاد  تو بیدار می شوم بَم می شوم، وَ بر سرت آوار می شوم پس لرز ه های رفتنت این شد که مطمئن رسوا میان کوچه و بازار میشوم دست خودم که نیست، همینطور پشت هم بیدار می شوم....به فکر تو وا...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

به انتهای شعرم که رسیدی ... سکوت کن !آری سکوت کن، و آرام باش،، ببین گوش کن صدای امواج را می شنوی که بر صخره های قلبم می کوبند ؟ مرغابی های عشق پرگشوده اند،، چیزی ؛ در تدارک رفتن درمن شکل گرفته اس...

ادامه شعر
محمد صادقیان

فردا نوبت دکتر دارم چون اسکیزوفرن هستم دکترم نوبت وکیل دارد چون می خواهد زنش را طلاق دهد زنش نوبت آرایشگاه دارد چون می خواهد شینیون کند آرایشگر نوبت خواب دارد چون می خواهد با زن دکتر به هم بزند او عاش...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف جانور هفت بیشه هرگز نیافت عشق درون تو ریشه ای درکت ز عشق نیست به غیر از کلیشه ای در روزگار خویش مگر غیر وهن عشق هرگز نداشتی و نداری تو پیشه ای در این نمایشت تو هنرپیشه هستی و گرم فروش و...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

در کویر سینه ام نهری روان گشت از غمت من دوباره بی کسم در این در و دشت از غمت

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف عبور از شب عبور از این شب تاریک و تار خواهم کرد از این خرابه ویران فرار خواهم کرد به اشتیاق بهار و شکفته گشتن جان از این خزان و زمستان گذار خواهم کرد امیدوار به لطف خدا و یاری عشق 《چو ب...

ادامه شعر
منوچهر کشاورز

عشق خود گفتم به او شاید که تدبیری کند ما دعا کردیم و امیدی که تاثیری کند گفت با ما عشق سخت است و رهی پر پیچ و خم دست تقدیری بباید تا که تعغیری کند همرهت باشم به دل تا هست جانی در بدن یوسفی باید که خوا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا