تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
امیرحسین نوروزی

"پر از خاطرات ترک خورده ام" همان اتفاقم که افتاده ام شبیه خدایم که در بسترش به آغوش پاک تو جان داده ام تو گوساله سامرای منی به زرینی تار مویت قسم من آن نیل خشگم که قحطی زده ز پایان این قصه دل...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

انگار ما از نسل قابیلیم باید همیشه غرق خون باشیم باید بجای زندگی جنگید باید که درگیر جنون باشیم . دنیای ما هر لحظه ماتم شد در سینه هامان درد میکاریم چشمانمان ابر بهاری شد بر این خزان دلسرد میب...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

خسته از روزهای بارانی توی میدان مین قدم میزد فکر یک انتحار دیگر بود جای الکل دو پیک سم میزد خاطرات تمام کودکیش مثل خمپاره در سرش پاشید خون بطر عرق سگی در پیک گفت جای من و تو ما باشید گفت پ...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

یک شاعر حالی به حالی رو .......؟ این نقطه چین های سوالی رو برگرد ...یلدا هم رسید از آن راه دیوونه کردی این حوالی رو ای خاطرات خوب دیروزم ای یار یلدایت مبارک باد یاد تو سوز استخوان سوزم گلنار...

ادامه شعر
امیرحسین نوروزی

مینویسم تفنگ ... میترسم از فشنگ چموش و بدمستش شاهد انفجار بغضم باش بمب در کوچه های، بن بستش . وسط یک ردیف می آید عامل انتحاری اشعار جسد شعر بی سرم انگار له شده زیر این همه آوار . ترکش ...

ادامه شعر
حسین سپهری (پرواز)

دردی که به استخوان بماند از خنجر بی مروتان است اکثیر ابو علی دهم باز بهتر نشود چو سرطان است ----------------------- زیباست دوچشم و هردو ابرو چون تاج محل این زمانه با آمدنش چو رود بر خاک...

ادامه شعر
حسین سپهری (پرواز)

یک شاعر پیر در کتابش بنوشت از جور زمان و دل بی کینه خویش با کاغذ وبا قلم بگفتا سخنی از مسجد و از نماز آدینه ی خویش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با آنکه زبان ز رنج گفتار بخفت ...

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

جیرماق آتیر آجی کولک جانینا یوخسولوق یاراسین اوشویوریئنه کیمسه قالابیلمز بو لال سویوقدا آجلیق اونو هارا سورویور یئنه بارماقلاری دونور بوش جیب لرینده آتش چئکیر دیلک لرین یاندیریر سیرسیراباغلا...

ادامه شعر
محمد جوکار

منم آن همهمه ی سرخ غزل های سکوت منم آن شعر تب آلوده ی عصیان غروب منم آن نغمه ی ناخوانده ی رویای خیس منم آن بندر متروکه ی دریای جنوب ------- در فراموش ترین خاطره ی مه آلود مانده در قصه ی من ، پنج...

ادامه شعر
سارا ابراهیمی

جنگی ،جدالی،تن به تن ،خاکستری بود از قلب من ققنوس را بیرون کشیدی با لمس منشوری ترین منشور این تن شیرین ترین شورابه ها را هم چشیدی از ناخن انگشت من تا سینه ی تو روشن دلی بودم که دائم نامه میخو...

ادامه شعر
حسین سپهری (پرواز)

باز از پنجره ی دل سر من داد زدی
ای که هر داد تو رعدیست زباران بهار
غم بی تو شدنم گشته چو همزاد ،رفیق
می شود نوش به جانم سر هر شام وناهار
ـــــــــــــــــــــــــــ
...

ادامه شعر
حسین سپهری (پرواز)

دوش دیدم قصه گو در گوشه ای قصه ای با خاطرات خویش گفت هرکدام از خاطرا تش چون شنید دربغل آهی گرفت و زود خفت . . . . . . . . . . . . . . . . قصه هایش پرزهجران بود و غم آن یکی ازکودکیها بود و...

ادامه شعر
سارا ابراهیمی

صدای پای تو بود ،وقت بیخوابی دوای درد اسهال و شب ادراری و نرم لاله ی گوش وقت بیتابی کسی کنارت عین زیر سیگاری ♦ کنار گذاشتی پلیوری تنگت زنت شبیه لباس بود در چنگت به میله ها سر شال را گره میزد ک...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

از بلندی نظر به پایین کرد دخترک خسته بود غمگین بود  همچو قویی به برکه اش که رسید بر زبانش سرود نفرین بود آه خود را نثار مردان کرد : ای دو صد لعنتم به هیبت تان اشک ها را دوباره پنهان کرد خسته ...

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

غم قالانیب سینه مده بیربیرینین اوستونه غوربت ائلده بورویوب گونلریمی کؤلگه لر یوخ نه تانیش،نه یولداش نه سیر داشی کؤنلومون دؤرد بیر یانی دوتوب لار بوردا بوتون اؤزگه لر پارام پارچا اوره ک د...

ادامه شعر
مهدی صادقی مود

زندگی ، باز آرزوهایم با یکی دیگه اشتباه شده پای این دست دست کردنِ تو نصفِ موی سرم سیاه شده ! مال من مثل روز روشن بود تو برام شام تیره آوردی باز گفتی که اشتباه شده رفتی تعویض کنی برگردی زن...

ادامه شعر
احمد البرز

این آتش پنهان شده برجاست ، بدانید خاکسترش از جنگل زیباست ، بدانید هر ذره ی آن داغ دل ماست اگرچه از ماست که این غصه مهیاست ، بدانید ======== در حومه ی ما سایه جنگ است ، اگرچه درگیری آن شیشه و ...

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

من دئمیرم درد داغیام داش دان دولو چن دن دولو درداولموشام داها اوزوم درد ده اولوب مندن دولو دویانمادی کیمسه منی بنزه مه دیم هئچ درده من یاشام ایستیر اوره گیم ده یئنیلمه رم نامرده من هر دیلد...

ادامه شعر
علی اصغر  اقتداری

کوچکترین سرباز ظهر بود و بی امان،امواج تف؛ می وزید و خاک، آتش می گرفت تشنه ی وامانده در این گیرودار؛ با لب صد چاک ،آتش می گرفت *** خاکِ داغ و های های تشنه ها خیمه ها را درد باران کرده بود خی...

ادامه شعر
آرمین اسدزاد (الف)

من شکستم بت و بر دوش کشیدم تبرم حق نباشد که تو دریایی و من شعله ورم من همانم که ز یک ذرّه ی تردید تهی من نسوزم که به دل سوختگی معتبرم تو که دانی طلبم نیست گلستان اما این چه سرّیست که باران نفرس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا