- لیست اشعار
- قالب
- قطعه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اشرف السادات کمانی
در16 /02/ 1394 -
narges omidi
در16 /02/ 1370 -
علی احمدی
در16 /02/ 1358 -
گوهر قوامی
در16 /02/ 1380 -
فرزاد الماسی
در16 /02/ 1366 -
مریم عرفانیان
در16 /02/ 1367
پر بیفشان تَذَرو رنگی باغ تا تماشا کنم از این شیشه سرخداری که دانه اش گیلاس در چمن گسترانده این ریشه بوی بادام تلخ باد آورد ریشه پوسیده شد در اندیشه در امید طلوع صبح سپید قطع شد بیخ و بن به...
ادامه شعربه انتظار نبوده ای تا بدانی دلِ آدم فرو می ریزد، هر بار باد در را به هم می کوبد
ادامه شعرجایت خالی همان، کافهِ همیشِگی، نشسته ایم، روبه رویِ هم. من و خیالت...
ادامه شعرگاهی از یک دشت، گاهی از دلِ یک کوه مثلِ یک رود، از همه جا میل به رفتن دارم
ادامه شعرغُصه بهار را نخور که دارد می رود و ما نرسیدیم... گاهی پاییز طعنه میزند به بهار، با اَناری که وقتِ رسیدن از عشق، با دلِ خونین تَرک ب...
ادامه شعرناله می گوید زمین و نوحه می خواند زمان گوئیا امشب عزای جانگداز حیدر است خالق جان های پاک امشب غمی دارد به دل سنگ ها نالد به کوه اندر عزای صفدر است آسمان پوشیده شولای کبودی زرد رنگ زیر لب نجوا کند سو...
ادامه شعرخواب ِ مرطوب ِ خفته در باران پنجره رو به سوی دریا باز موج ِ پر کف ، سپید و لغزنده سوی ِ ساحل دوید با صد ناز باد آرام نی لبک می زد نالهء ارغنون ِ او شد ساز مرغ های سپید ِ دریایی همسرایان...
ادامه شعرروبه ویرانیم همچون خانه ای در انتهای یک کوچه بن بست که سالها پیش، صاحبش رفت سفر... باز نگشت
ادامه شعر به دهلیز دلم یک خلوتی هست کنارش حوضی و یاس سفیدی درخت نارون ، گنجشک بسیار کنار جوی آن روییده بیدی به زیر سایه اش تختی و قلیان سماور، استکان فرش سپیدی تو گر روزی به این خلوت درآیی بیا امّ...
ادامه شعررفتم که یادش از دل و سر دربهدر شود رفتم که فکرِ جمعیمان بیپدر شود رفتم ، نرفت ، آمده در خانهی جدید باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود لم داده روی مبل، آغوشی که لببهلب... تصویرِ لکه های سیاه...
ادامه شعرتا که سیب از درخت عشق افتاد لحظه راندنم شد از جبروت چون که ابلیس روح عاشق شد سوخت پروانه در سقوط ِ هبوط ساعت حادثه رقم زد لوح رانده شد عشق سرخ از ملکوت در سراشیب درد غلتیدم آمدم...
ادامه شعردوست داشتن ، زیباست اما،غم انگیز است همچو خورشید به هنگامِ غروب
ادامه شعرمی میرد از نگفتن و تنها نگفته است تنها شدن، نگفتن و سرکوبْ طاقت است پیچیده مثل قهر و نرفتن در انتظار چیزی شبیه عشق که اسمش رفاقت است این شعر از کتاب «مافیای سیر و سلوک» نوشته «ناصرتهمک» می باشد...
ادامه شعردر حسرتِ یک عمر که چون باد گذر کرد آئینه غباری شده بس آه کشیدم بیزارم از این رسم زمان و گذرِ عمر برفی که نشست است بر این موی سپیدم از جبرِ زمان خم شده پُشتم ، به چه قیمت این کوله همانیست که ارزان ...
ادامه شعردر کنگره دار ببین شوکت منصور منزلگه منصور کم از نوحِ پسر نیست حلّاج که در عشق الست پای بیفشرد لرزید به عرفان نه بلغزید که سَر نیست بگذار که یک جرعه از این شُرب بنوشم بینی که چسان مست شوم مست بِدَر ...
ادامه شعرکافه را جمع کرد، کافه چی کار و بارش نگرفت ؟؟ میزهایش را، دو نفره چیده بود!!
ادامه شعرشمشیرت را مَکِش بر مَچین بال و پَرَم را مصلحت آن نیست که نبینی چَشمِ تَرَم را من آن مسافرِ شَبم که نِشسته ام در کنار تو می خواهم که نهم بر سرِ سنگ سَرَم را راهزنِ راه مشو مروت کن با غریبان کشکولت آ...
ادامه شعر