تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیدمحمد طباطبایی

پر بیفشان تَذَرو رنگی باغ تا تماشا کنم از این شیشه سرخداری که دانه اش گیلاس در چمن گسترانده این ریشه بوی بادام تلخ باد آورد ریشه پوسیده شد در اندیشه در امید طلوع صبح سپید قطع شد بیخ و بن به...

ادامه شعر
مروت خیری

به انتظار نبوده ای تا بدانی دلِ آدم فرو می ریزد، هر بار باد در را به هم می کوبد

ادامه شعر
مروت خیری

جایت خالی همان، کافهِ همیشِگی، نشسته ایم، روبه رویِ هم. من و خیالت...

ادامه شعر
مروت خیری

گاهی از یک دشت، گاهی از دلِ یک کوه مثلِ یک رود، از همه جا میل به رفتن دارم

ادامه شعر
مروت خیری

غُصه بهار را نخور که دارد می رود و ما نرسیدیم... گاهی پاییز طعنه میزند به بهار، با اَناری که وقتِ رسیدن از عشق، با دلِ خونین تَرک ب...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

ناله می گوید زمین و نوحه می خواند زمان گوئیا امشب عزای جانگداز حیدر است خالق جان های پاک امشب غمی دارد به دل سنگ ها نالد به کوه اندر عزای صفدر است آسمان پوشیده شولای کبودی زرد رنگ زیر لب نجوا کند سو...

ادامه شعر
مروت خیری

من ، ادم وقتی نیستی تصور کن چگونه است دنیا، برایم

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

خواب ِ مرطوب ِ خفته در باران پنجره رو به سوی دریا باز موج ِ پر کف ، سپید و لغزنده سوی ِ ساحل دوید با صد ناز باد آرام نی لبک می زد نالهء ارغنون ِ او شد ساز مرغ های سپید ِ دریایی همسرایان...

ادامه شعر
مروت خیری

روبه ویرانیم همچون خانه ای در انتهای یک کوچه بن بست که سالها پیش، صاحبش رفت سفر... باز نگشت

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

‍ به دهلیز دلم یک خلوتی هست کنارش حوضی و یاس سفیدی درخت نارون ، گنجشک بسیار کنار جوی آن روییده بیدی به زیر سایه اش تختی و قلیان سماور، استکان فرش سپیدی تو گر روزی به این خلوت درآیی بیا امّ...

ادامه شعر
ناصر تهمک

رفتم که یادش از دل و سر در‌به‌در شود رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود رفتم ، نرفت ، آمده در خانه‌ی جدید باید سَرَم را تَرک می کردم که سَر شود لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب... تصویرِ لکه های سیاه...

ادامه شعر
مروت خیری

اگر نبود باد شاید قاصدک هم سر و سامانی داشت

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

تا که سیب از درخت عشق افتاد لحظه راندنم شد از جبروت چون که ابلیس روح عاشق شد سوخت پروانه در سقوط ِ هبوط ساعت حادثه رقم زد لوح رانده شد عشق سرخ از ملکوت در سراشیب درد غلتیدم آمدم...

ادامه شعر
مروت خیری

دوست داشتن ، زیباست اما،غم انگیز است همچو خورشید به هنگامِ غروب

ادامه شعر
ناصر تهمک

می میرد از نگفتن و تنها نگفته است تنها شدن، نگفتن و سرکوبْ طاقت است پیچیده مثل قهر و نرفتن در انتظار چیزی شبیه عشق که اسمش رفاقت است این شعر از کتاب «مافیای سیر و سلوک» نوشته «ناصرتهمک» می باشد...

ادامه شعر
معین حجت

در حسرتِ یک عمر که چون باد گذر کرد آئینه غباری شده بس آه کشیدم بیزارم از این رسم زمان و گذرِ عمر برفی که نشست است بر این موی سپیدم از جبرِ زمان خم شده پُشتم ، به چه قیمت این کوله همانیست که ارزان ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

در کنگره دار ببین شوکت منصور منزلگه منصور کم از نوحِ پسر نیست حلّاج که در عشق الست پای بیفشرد لرزید به عرفان نه بلغزید که سَر نیست بگذار که یک جرعه از این شُرب بنوشم بینی که چسان مست شوم مست بِدَر ...

ادامه شعر
مروت خیری

کافه را جمع کرد، کافه چی کار و بارش نگرفت ؟؟ میزهایش را، دو نفره چیده بود!!

ادامه شعر
مروت خیری

بیا ، دیگر خیالِ شاید روزی بیاید ؟!! ارامم نمی کند

ادامه شعر
بردیا امین افشار

شمشیرت را مَکِش بر مَچین بال و پَرَم را مصلحت آن نیست که نبینی چَشمِ تَرَم را من آن مسافرِ شَبم که نِشسته ام در کنار تو می خواهم که نهم بر سرِ سنگ سَرَم را راهزنِ راه مشو مروت کن با غریبان کشکولت آ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا