- لیست اشعار
- موضوع
- طنز
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اعظم جعفری
در10 /02/ 1394 -
حکیمه کمایی.دلتنگ
در10 /02/ 1394 -
زهره معینی منفرد
در10 /02/ 1395 -
علی سلطانی نژاد
در10 /02/ 1355 -
سیامک عشقعلی
در10 /02/ 1368
درودها! شوخی تک بیتی با (بزرگان) *** *** *** *** *** (حلقه بر در کوفتن، ما را ندارد حاصلی) تا در این اوضاعِ ویروسی، پدر زن خانه است! #صائب_تبریزی *** (عشق از رهِ تکلیف به دل پا نگذارد) تا داغِ خودش ...
ادامه شعردرودها! دشمن پنهانِ انسان، آفتِ ایمان غرور است! علّتِ نابودیِ شخصیّتِ انسان، غرور است! قرصِ ایجادِ کدورت، شربتِ بی اعتمادی عاملِ مرگِ دل و جان، دردِ بی درمان غرور است! عاقلی می گفت روزی این حقیقت ...
ادامه شعردیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی « دو تا دیوانه » دو تا دیوانه بـودن شهـر شیـراز عمل بر ضد هم می کردن آغاز منـم دیوانه تـر بـودم از آنها ...
ادامه شعرمن ندانم که چرا اُشتر ما لنگ شده است؟ یا چرا پای الاغم زخمی از سنگ شده است؟ از چه رو پنچر شده هر چارتا چرخ زندگی سر بُرج و وسط و اول آن هم، همه یک رنگ شده است؟ ما که از صبح خروسخون می دویم تا بوق سگ پ...
ادامه شعرچشم خر را ببند کنجد ارده خواهد شد وقتی می خواستند سنگ آسیاب را بچرخانند دسته سنگ آسیاب را به خر می بستند و خر می چرخید و سنگ آسیاب هم می چرخید.برای اینکه خر نفهمد دور خودش می چرخد چشمهای خر را می بس...
ادامه شعر« دلالی1 » ای بیخبران ،یک خبری بشنو زِ دختر دختر که عروسیش شده از دیگران سر هرکس که به دنیابُوَدش یک دونه دختر باید همه مالش بکند همره دختر هرکس که بیاید و باشد دلا...
ادامه شعرفصل و ایام کرونا بود و من سنگین و سرد محو در اندیشه ای جالب که درگیرش شدم مرغ اول بوده است یا تخم مرغ من چنان بیخود ز خود بودم نفهمیدم که او زیر چشمی دزدکی دارد نگاهم میکند چشمهایش چشم آهو قامتی چون س...
ادامه شعرزن نیکو جوانت مینماید زن بد،قصد جانت مینماید زن نیکو روانبخش و دلارام زن بد،دلخراش و زهر بر کام زن نیکو فهیم و خوب و خندان زن بد،منگل و بدخلق و نادان زن نیکو خوش اخلاق و فرح رو زن بد،شاکی و بد پوز و ب...
ادامه شعرخداوندا چرا من زن گرفتم ؟ زنی از جنس تیرآهن گرفتم! چرا حرف مامان را گوش نکردم؟ که یک جلاد رویین تن گرفتم! زمان بی زنی چون شاه بودم به دور از رنج و درد و آه بودم چو با زیبار خان همراه بودم...
ادامه شعروقتی که زن نداشتم چه حال خوبی داشتم! آقا بالا سر نداشتم چراغ خطر نداشتم فکر برنج و گوشت و قند و شکر نداشتم وقتی که زن نداشتم چه حال خوبی داشتم! با گلها میپریدم تو گلها گل میچیدم مثل خر مشنگی تو باغا ...
ادامه شعراومدیم ثواب کنیم، شدیم کباب تا که دستی بگیریم، رفتیم بر آب چون در این دوران، هرکی هرکیه تا بگی جریان چیه، گشتی خراب دور دنیا رو گذاشتن روی تند هرچی صفحه گرامه * ، شده بک آپ* گردسوز و لامپا موشی* عم ...
ادامه شعر« دانای وافر » خداوندا ، تویـی دانای وافـر1 چرا خلقت نـمی باشند برابر خدایا ، زین تفاوتها که دادی به خلقت داده ای بسیار کیفر تفاوت تا که باشد ،اند...
ادامه شعردست ما کوتاه و خرما بر نخیل ما ندیدیم نردبان بهر نشستن روی فیل! جمله عاشق پیشگان شیفته ی خدمت به خلق! آن هماره ول به صحنه گشتگان از عام فیل! خستگان چند دهه احساس تکلیف و جهاد کو زدند از خواب و خور بیچ...
ادامه شعرروزی من اندر خیابانی به راه خود شدم با دو صد اندیشه و فکر و خیال راهی بدم تا که یکباره گذشت نیسان آن اسمال خراب از کنارم، لاستیکش رفت توی چاله تا رکاب ریخت و رویم شد سرا پا غرق گند و آب و گل تا بجنبم،...
ادامه شعر « نهنگ »
تورا در سینه قلبی همچو سنگ است
که دائـم با همـه در حـال جنـگ است
بترس ازاو که اشعارش قشنگ است
جوابـت با همـیـن نره پلنـگ است
نمی گویم که...
دارم سوالی از تو ای نکو یار جانی چه شود گر سُرایمت بند تنبانی؟ این همه شعر فاخر افاقه ای نکرد مددی جویم از اراجیف هذیانی عاقلان اسیر درک و عقل خویشند رو بباید نمود بر حواسِ پریشانی چاره اینهمه درد چرا...
ادامه شعرشیخ ما وقتی که سر پیش خدا خم می کند هرزگی کم می کند! جای خود را در جهنم چون مجسم می کند هرزگی کم می کند! @@@@@ تا که بردارد کلاه از سر تو را چالاک و چست بر ندارد گام سست سایه اش او را اگر با خویش همدم...
ادامه شعرپیرِ ما آورده رو بر جان، نه بل تن پروری این نگیری سرسری تا بیابد باده نوشان را به عالَم سروری این نگیری سرسری داده _ تا سر درگُمت سازد میان طاق و جُفت_ کی به خوردت حرفِ مُفت؟ کیف او ناکوک شد پیوسته...
ادامه شعربشکن زنان شنیدم از مُخبران ِ تهران ارزانی ِ فراوان در راه ماست آخ جان در سفره ها بریزید تصویر ِ هرچه خواهید این روزها چپ و راست خوشبختی ِ فراوان یا زلزله به راهست یا سیل و برف و طوفا...
ادامه شعردردا که نمانده حالی برما در جیب نمانده مالی برما تا سوم بُرج هر که دارد قسط و طلب و سوالی بر ما میکند وصول او طلب را ما مانیم و یک عیالی بر ما چون قیمت زندگی گران است آفتابه پُر و مَبالی بر ما نرخ نفس...
ادامه شعر