تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کاویان هایل مقدم

گشت خمُش شعشعه ی روی او خنده برفت از لب و ابروی او سایه بر افکند بسی روزگار بر دل غم دیده ی پاک نگار او که به شهر، شهره ی آفاق بود بر سرِ جمعی به مثل طاق بود گر که کسی داشت به ره مانعی بود مر او را سپ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« علم شهی » ای که تو را ،علم شهی1 بُد2 به سر نور هدایت بُوَدت در بصر3 رهبـر دانش شده ای در جهان دانشیان از تو شدند بهـره بـر جمله ی دهقان ،به تو دارند ...

ادامه شعر
محمدحسین خدیوزاده

اسرار باستان را بر بیستون نوشتند آزادگان ایران دانی که چون نوشتند نقش وجود خود را بر بیستون سپردند آنجا به سنگ خارا راز درون نوشتند راز حیات ایران در بیستون بخوانید آزادگان ایران با خط خون نوشتند گفتن...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود #شعر_سروش #Шеьри_Сурӯш من سمرقندم و زرافشان ام سُغد و خَتلان ام و بدخشان ام کابل و بامیان و بَغلان ام مشهد و بابل و مریوان ام و دگر، هرچه همچو اینان ام ایر...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

در معبد سیا هان در کپری از جنس باد بردگان خیال در زیر آواز و دهل جان می دهند راه خلاصی نیست باید رفت و عاشق شد عاشق باد و معشوقی از جنس هوا توضیح: تاریخچه حضور باد زار در جنوب ایران و انجام این م...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سیمرغ » یکی اسم سیمرغ ، معیار بود که در منطق الطیر1 عطار بود کسی جسم سیمرغ اصلاً ندید کز آن مرد دانا به گفتار بود همان منطق الطیر را او نوشت ...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

مکه در تب، نفس داغ زمین ،در جوشش آسمان راز دلش چیست چنین در پوشش؟ مکه عمری ست که جولانگه نااهلان بود کعبه در حیطه ی فرمان ِ ابوجهلان بود چشمه ی روشن افکار چو مردابی بود زندگی دست خوش ِ چرخش گر...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

تعداد ابات : 138 زمان را یـاد ، گر اندیشه هایی چو مؤلا هشتمین ،وارد به جایی همان جایی که مأمون بود آنجا به فضلی حُکم دادش لازم اجرا مکاتب مختلف را هان فراخوان بزرگ عالِم که باشد جاثلیق آن بخو...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

غزل:1 الا ! یا ایّها السّاقی ، بزن سازِ سماواتی که در یک لحظه گیرم من رموزات نباتاتی به جام ارغوانی رنگ سوگندی دهم جان را بپیرایم به ایمان و به آیینِ کراماتی خدایا عاشقم گردان به مستی عشق بازی را...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

در اربعین، چشم تری در آتش و خون ماندَ ست، زینب ، خواهری در آتش و خون در قتلگاه ِ نینوا پیچیده امشب حال و هوای دیگری در آتش و خون زینب به هر سویی دوان ،گریان و نالان گوید ز داغ ِ پیکری د...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

اندوه دلم ،در تپش آمد که ، ولی گو از تشنه لب کرب و بلا اصغر خوش بو طفلی که لبش تشنه و رنجور فتاده در روی زمین تشنه ببین ماهِ مُنیر کو ای جان عمو تشنه لبم بین بده آبی دیگر نتوان کرد تحمّل ، نکنم ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

اشک می ریزم به خاک تشنه لب در کربلا آه دارم ،آه را بینم غمین در نینوا ای مسافر ! زائری ، اشکی بریز از سوی ما گریه ام از حد گذشت گریان شدند اهل سما آن خدایی که عزاداری کند بر تشنه لب خلق را بین در ...

ادامه شعر
عباس ذوالفقاری

کاش این پیکر صدپاره به کاشانه رسد لبِ بر نیزه شده باز به میخانه رسد اسمان بار امانت به زمین خواهد داد آن زمان که سخن عشق به دیوانه رسد گوشِ تاریخ پر از قصه ی بیدردی ماست تا کجا  سوختن شمع به پروانه ر...

ادامه شعر
دکتر کیوان محب خسروی

ای نفس پاک سحر گاه تو طوطی خوش نغمه آگاه تو ای به پرت رونق رنگین کمان رنگ رز دامن تو ارغوان ما به پر و بال تو دلبسته ایم از خود و از غیر شما خسته ایم با من از آیینه ی فردا بگو از شکرستان مس...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

سر بلندی، سر بلند از شهسواری های ناب سرفرازی سرفراز از جان نثاری های ناب می درخشی تا ابد خورشید وش در بزم عشق می درخشی تا ابد با رستگاری های ناب ذلّت اسـت آن، ذلّـت، آن باطلمداری های کور عزّت است ای...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« جنگ ایران » ای خدا کار ایران چه می شِد6 هر که رزمنده شد، کشته می شِد جنگ با توپ و جنگ مسلسل یارب این جنگ ،آخر چه می شد دین و دنیا ، زِ اول جدا بود ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

در بسته، به کنج عزلت خزیده ایم سربسته، نشان خموشی گزیده ایم از فرط ناملایمات این زندگی نشکفته، به فصل پیری رسیده ایم باشد روا به جُرم بوئیدن نسترن با ما چنان کنند، گویی خمیده ایم؟ یا آن که به شوق دیدن...

ادامه شعر
علیرضا  علیدادی شمس ابادی

روزگار همه در غم و اظطراب از آنهمه تاریکی و استبداد فرو نشسته بود با طلوع خورشید تازه جان میگرفت نفسهای حبس در خفقان ناگهان سناریویی اشتباه از راه رسید هشت سال خون شقایقها ریخته شد سرزمینمان...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« نمرود » اندر زمانه نمرود ، یک آتشی به پا کرد تا آن خلیل حق را ، در آتشی روان کرد همدست سامری گوساله ای عیان کرد از همرهان موسی(ع) مستوجب سقر3 کرد قومی دیگر ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

که با حوّاریان می کرد سِیری عبور از کربلا ، دیدند ، شیری چه علّت شیر این جا هان نشستی که راهِ عابرانی را ، ببستی ندایی کرد ، تا لعنت نباشد ورودی لا از این جا دور باید که بر قاتل حسین ، لعنت فرستن...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا