تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
امیرپیام نجفی زاده

صبح است و دلم باز هوس کرده تنت را عطر خوش باغ و چمن پیرهنت را با شعبده ی عشوه مرا شاعر خود کن تا من بنویسم غزل خواستنت را با تلخی چای ام نخورم قند ، بنوشم از کنج لبت شهد گل نسترنت را صبحانه همه اهل کم...

ادامه شعر
کیوان هایلی

در دیاری که مهر یار، به شبی بند است دانی عشق در این دیار گرمی چند است؟ سوداگران و دلالان هوس، به خط شدند تا به بند کشند آن دلی که به عشقی بند است ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف اشتیاق بی کران وقتی که آتش از نگاه تو به جان افتاد از آرزو در اشتیاقی بی کران افتاد مهر تو سر بر زد ز سینه همچنان خورشید عشق تو در این قلب پاک و مهربان افتاد جانم که بی عشق تو در سرما و...

ادامه شعر
 رزیتا دغلاوی نژاد

«داستان کوتاه» سهمگین به دیدگانش زل زدم . رعب و وحشت سراسر وجودش را آمیخته و لبریز کرده بود . نگاهم آشفته به عشق بود . چشمانم خیس در راه نگاه معصومانه اش . میخندید با دگران و می سوختم برای دلبر. عش...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آنکه از دل می نویسد لاجرم دلدار نیست آنکه عاشق می شود آری همیشه یار نیست در کنار یار بودن حس و حالی دیگر است آنکه از عشقش نگوید لاجرم بی عار نیست ...

ادامه شعر
حسن سهرابی

بیقرارم کرده دلبر قصد جانم کرده ،لبر با تمام روسیاهی ارغوانم کرده دلبر ....... حسن سهرابی .... ساهر

ادامه شعر
کیوان هایلی

گاهی پُر از زخمم، افسُرده و حیرانم انباشه از دردم، گاهی که پریشانم یک حِس قشنگ، از جایی درون دل یادآور عشقی ناب زیبا بُکند، جانم ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

می‌توانی که بیایی و دلم شاد کنی بزنی خنده به غم پنجره ها باز کنی، میتوانی که بیایی به مهمانی دوست، عشق را با همه ی جاذبه اثبات کنی می‌توانی که بیای و در این بازی شعر شاعران را به غرل گویی خود ...

ادامه شعر
شیما رحمانی

دست هایت؛ بویِ باران می دهند چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛ گُل کاشتی! ...

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

مثل آن باغ پر از نور که رویایی بود کاش بودی و طلوع تو تماشایی بود ای تو مجنون غم عشق، اگر می‌بودی همه‌ی بودن من با تو چه لیلایی بود روح من با تو پر از موج و تلاطم می‌شد روحم از حادثه‌ی عشق تو دریایی...

ادامه شعر
سروش اسکندری

شاید، کسی با پایی برهنه در بی انتهایی بیابان در آفتابی سوزان انتظار تو را می کشد ... ؟

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????از کفر من تا دین تو یک بند انگشت مانده است،، یا دل به قلبم میدهی یا خانه را ویرانه کن،، مجنون و شیدایت منم آن عاشق زارت منم،،،بهر خدا یکدم نظربرحال این پروانه کن ،، ب...

ادامه شعر
کیوان هایلی

بی فراخوان آمدم، جان را فدایت می کنم ای به قربانت شوم، دنیا به نامت می کنم بیش از این بر من نتاز با آن نگاه مهرُخت بر دلم جانی بده تا من نگاهت می کنم ...

ادامه شعر
امید کیانی

دفن است در این سینه، نهان عشق تو ای یار گنجی است میانِ دلِ ویرانه‌ی عاشق

ادامه شعر
سروش اسکندری

عشق یعنی : در کنار پنجره تنهایی ... با آواز چکاوک و بوی نرگس ... روی برگ شبنم های خیس ... به یاد او یک فنجان چای نوش جان کنی ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الشهداء و الصدیقین به مناسبت روز عرفه صبح است و صحرا منتظر تا تو بیایی ای مظهر نور جلال کبریایی هر دانه شن در بیابان بی قرار است آن دم که صحرا را مشرف می نمایی ای نور هستی این وداعی عاشقانه ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

زندگی را اندکی آسان کنم عشق را در سینه ام ویران کنم خسته ام از این پلیدی های زشت عاشقش هستم، ولی کتمان کنم

ادامه شعر
سامان نظری

نگاهی به تو کردم،یک زندانی آزاد(آدم) یک گنجه بی در،کهنه و تیره و تار(آدم) زیبایی که ندارد،نه گل و نه چمن و درخت(آدم) از این اتاق خالی و پوچ،به کجا باید رفت(کبوتر) گرفتاری و در بند،بی هیچ نگهبانی(آدم...

ادامه شعر
کیوان هایلی

آن کَس که به عشق یار دُچار است سرگشته و آشفته به کار است آن کَس که ز عشق یار گریزد بر اسب مراد خود سوار است

ادامه شعر
شیما رحمانی

خوب یا بَدَش را من نمی دانم! اما؛ دلم گیرِ نگاهی شد، که در عمقش؛ هزاران جنگلِ سرسبز پنهان بود و دریائی در آن پیدا؛ که پایانَش نمی دیدم اما؛ دریغ و صد هزار افسوس خطا کردم خطا کردم خطا کردم. ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا