عشق یعنی : یک نگاه ... ماندن ؛ در زیر باران ... قدم زدن در جاده های بی انتها ... در کوچه های خلوت و بی صدا ......

باردارِ دلتنگی ست؛ ابرِ نگاهِ من چتر از برایِ چه؟! ر‌َه توشه بَردار

بسمه اللطیف دروازه بهشت چندان که روی ماه تو امشب منوّر است گویی که چهره تو از آیات محشر  است در بوستان عشق بلندای قامتت از سرو بیش و مایه رشک صنوبر است پر کرده است عطر تو اطراف خانه را جان مست از آ...

افتاده دگر بار به کویِ تو مسیرم چندی ست به عشقِ تو گرفتار و اسیرم جرم است اگر عاشقی و مرگ سزایش بگذار در آغوش تو ای دوست بمیرم #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۷ تیر۱۴۰۲ از دوری تو مریض و بیمار شدم م...

به:مریم خداکرمیان ترابی؛خلاق لحظه لحظه ی شادی در زندگی ام،بانوی بی بدیلِ هگمتانه! توعروس کسی اگربشوی جای من در مَراسِمَت خالیست تو،ولی،به مراسمم،بیاحتمن طعمِ حلوای مادرم عالیست!...

افتادم به یاد پری چهره ای بگفتا به من تو بی چاره ای نه روزی داری نه روزی رسان نیفتی چو پیری به دست جوان مرا همچنان خار و خفی کرد آشکارا دَم حُجره شراری کرد نه مهرش ماند نه تاب آورد دلش ...

برق چشمانش، با ما چه حالی می کند دلبری ها را رها کن، دلربایی می کند آمدش با زیرکی خود را نشاند بر جان ما دل گرفتارتش که شد، لن ترانی می کند ...

بسمه اللطیف تشریف عاشقانه بهار صحنه تشریف عاشقانه تو است بهشت جلوه ای از عشق بی کرانه تو است به هر نفس به دم و بازدم مداوم در فضای سینه پر از عشق جاودانه تو است به سرزمین محبت ببین که مرغ دلم همیشه...

آیا که شود مونس و جانم گردی؟ نوری بشوی، روشن راهم گردی؟ دُردانه شوی صاحب این خانه شوی در قلب بمانی، ضربانم گردی؟ ...

به:بانو مریم خداکرمیان ترابی،خلاق لحظه لحظه ی شادی در زندگی ام،بانوی بی بدیل هگمتانه! توعروس کسی اگربشوی جای من درمراسمت خالیست تو،ولی به مراسمم بیاحتمن! طعمِ حلوای مادرم،عالیست! تاریخ سرایش:۱۳۸۲/۰۳...

شنیدم شعر می‌گویی در این شب‌های بارانی تو از کی این همه شاعر شدی، حالا چه می‌دانی؟ چه می‌دانی تو از رسم عجیب زندگی، زیبا و از آیین احساس و غم یک عشق پنهانی! شنیدم حرف دیشب بود؛ تو و جشن و دل و پای...

بسمه اللطیف قلب آرزومند مقیم هرکجا باشم چه نزدیک و چه دور از تو گرفته وام معنا زندگی و شوق و شور از تو دلم همواره می خواهد شناور باشم و غرقه به جریان خیال انگیز مهر و عشق و شور از تو تو خورشیدی که...

دوستت دارم قانون بقای من است..

به:مریم خداکرمیان ترابی،شریک لحظه لحظه ی مبتلا شدنم به نوروشعور،بانوی بی بدیل هگمتانه! سراسر زجر و تحقیرم نگوامشب نمی آیی به هرآدینه زنجیرم نگوامشب نمی آیی گلویم لحظه های بغض رادیگر نمیخواند شکسته قا...

در این سرای فانی، بی یار نفس کشیدن دیگر به جان نی ارزد، یک دَم نفس کشیدن یارم مدد بفرما، عشقت به سینه دارم بی تو جهان نی ارزد، یک دَم نفس کشیدن ...

بسمه العزیز بی اعتنایی چه سازم عشق من حرف دل من را نمی فهمد نه او هول و ولای دل سپردن را نمی فهمد در این آشفتگی درمانده ام او هم در این اوضاع به کار عشق خود جز ظلم کردن را نمی فهمد نمی داند که بر ج...

✍????دلم گرفته برایت چرا نمیدانی،، چرا برای دلم دعا نمیخوانی نشسته ام به امید صدا وآوایت چرابرای دلم یک غزل نمیخوانی غزلی بخوان که میان سینه ی من بمیرد غم هجران غمی که ویرانیست غم سکوت...

بسم الله الرحمن الرحیم آخرین آفرین هایت شُل بود سلانه سلانه سُل سهمِ عدالت من بودی در تابلوی سرخ همسایه آه فروغ! صدایی نمانده جز ، خین و سین ریه ها را دوباره پیچیده ام لای توتونِ سیگار ک...

پر از سخاوت آب و بهار و احساس است کسی که رمز عطش در تنفس یاس است! کسی که حوصله‌اش مثل چک‌چک باران به روی گونه‌ی سرخ و لطیف گیلاس است! کسی که در دل شب‌ها تولد نور است تمام جان و تن او شبیه الماس اس...

سایه؛ وام دارِ پناهِ تو است. معنیِ عشق هم؛ نگاهِ تو است.