باد زمان نمناک می وزد بر خاک عمر تا بیدار کند زمانهای به خواب رفته را #افسانه_ضیایی_جویباری

مکتب مردان رفته ایم بسیار چیز آموخته ایم با مردان نشسته ایم بسیار نامرد دیده ایم کتاب مردان خوانده ایم هرگز مرد ندیده ایم بسیار نامرد دیده ایم اما تو بسیار مرد ای ایمل حکیمی ...

《پایان بیداد》 می رسد روزی که روشن می شود این شام تار ماه تابان می کند روشن شب این روزگار بیشه خالی می شود از روبه و گرگ و شغال می شود سلطان جنگل شیر غُرّان باوقار جای جغد شب ز نو می گردد آن وی...

زادروزم ماه آبان زادگاهم اصفهان شاد باشی چون منی من شاد باشم در جهان باز باران می‌زند بر بام اینک چون خوشم گرگ‌ها را امشبی مست‌اند زیر آسمان...

آن که میگفت جدایی به معما برسد آن که میگفت تمامم به تمنا برسد کاش میشد که مرا در هوسی میرقصاند  مثل آن زاغ پنیرش به دهن میچرخاند گور بابای همه دغدغه هاتان ،بروید گور بابای همه سفسته هاتان ،بروید من ...

سکوت در تو صدا شد، دچار فریادی! شکوفه داد صدایت به شوق آزادی! قیام کرده وجودت میان تاریکی به سمت اوج ستاره به نور دل دادی! اگر که محو شود انتشار تاریکی ستاره ماه شود روی قله از شادی! به سمت قله...

من و کوچه های یک شهر لطیف و پر ستاره که مناره های آن کرده به آسمان اشاره به پیاده های راه و شعف نقش جهانش که پر از ترنج و نقش است و کتیبه و نگاره و قدم زنان بازار و طنین آهنینش که بیافریند از مس گل...

آسمان ،‌ بد حال حال مردم ، بد تر ساز بلبل ، غمگین حال من بد تر از هر لحظه جمعه ها ، دلگیر است ساعت ها ، می خوابند گذرگاهان ، تنها خانه ها ، نا آرام آسمان ، پر از چلچله ها جمعه ها شاید؛ لاله ای است پژم...

قرق شکست خزان را ولی بهار نشد همیشه زرد عجب اینکه روزگار نشد من آن درخت غریبم که خون دل می خورد میان باغ ولی دانه ی انار نشد فرشته ای که پس از سالها عبادت محض به جرم کبر فنا گشت و رستگار نشد ب...

«فرزند ایران» فرزند ایران بوده ای دکتر نُدوشن خورشید تابان بوده ای دکتر نُدوشن عمری به پای علم و دانش رَه نمودی ماه فروزان بوده ای دکتر نُدوشن زیبا ترین آوای حق بودی در اینجا مرغ خوش الحان بو...

شب ها نمیبرد خواب روز ها در فکرم جز دیگر چاره ایی نسیت عادتم شده ایمل حکیمی

پس می گیرم کتاب های نانوشته ام را پس می گیرم شعر های ناگفته ام را پس می گیرم دستم به قلم که می رود می لرزد حرف های ناپخته ام را پس می گیرم #محمد_مولوی...

بیا ای نسیم سرد پاییزی دامنم را پُر از احساس کن و درونم را آغشته کن به عطر لاله های واژگون و تکیه ام بده بر سنگ نگاره های کوه بیستون و چشمانم را سیراب کن از باغ شراب تا آرام بگیرد جانم در آرامستان عشق...

بنام خدا 《کتاب》 ای آنکه دوستیِ تو با من ، خالصانه تنهائی ام را ، پُر نمائی ، دوستانه در عرصه های مختلف ، در هر زمینه باشی مرا در علم و دانش ، پشتوانه درهای دانائی و علم و معرفت را بر من ...

....یک کام دیگر....... زیر تابوت من یک ا.... میخواهد و گروه سرودی که فقط لا ا... الا ا... را می دانند و من آن شبنم صبحم که با آغوش باز به استقبال خورشید می روم و چه بخواهم چه نخواهم در برابر نورش ...

بسمه المهیمن درد بی اندازه این درد بی‌اندازه که پایان ندارد در امتداد ابتلا درمان ندارد آشفته و بدحالم و بیمار و ناشاد چون رعشه‌های زندگی پایان ندارد بی شک تمام زندگی از جنس مرگ است در هر کجا بالند...

ز دنیا کج بشین صاف بگو سخنت را که در طریقت اسلام دروغ گفتن گناه است ایمل حکیمی

بسمه اللطیف دشواری تحصیل اینک سخن درباره آموزش است و پرورش از چرخش یک باره آموزش است و پرورش هر خانواری در تسلسل های دور فاجعه قربانی بیچاره آموزش است و پرورش کنکور و تست و آزمون و صد هیولای دگر زا...

بسمه اللطیف #رباعی - شماره ۱۱ فاتحه بر حفظ سلامتت عزیز دلبند می خواندم هر هفته هزار و یک حمد افزوده ام امروز بر آن اخلاصی یک فاتحه بس چو زندگان درگذرند #مهدی_رستگاری چهاردهم مرداد سال یکهزار و چها...

جوش زیادی: بی هوده جوش می زنی برای دیده شدن کاسه شیر روی اجاق از حرارت سر می رود یا تهش می سوزد #محمد_مولوی